شعرناب

گذر از اندوه

فیلم گذر از اندوه Love Happens 2009 که در شبکه ۲ صداوسیما و اخیرا در شبکه تماشا پخش گردیده .
بورک روانشناس و نویسنده ی کتاب هایی است که به مردم کمک می کند تا بر مشکلات و غم و اندوه های زندگی شان غلبه کنند و در این کار خود نیز بسیار موفق و مشهور است......
در فیلم "گذر از اندوه " ( بورگ) مدعوین را به وسط خیابان که جز ازدحام و ترافیک و بوق ماشین ، وعبور یک خانه به دوش و آشغال کنار خیابان ، و هیاهو ، و بدوبیراه مردمنیست می برد و بعداز آن در فضایی بالا ووسیع بادیدن آسمان خراش ، و سکوت جنگل و رودخانه و زیبایی و قشنگی آسمان و آفتاب....می گوید ؛ همه چیز این بالا جور دیگری ست . ماجایی نرفته ایم ، ما فقط داریم از زاویه جدیدی نگاه می کنیم . درون یکایک شما تنها خیابان شلوغ و ترافیک وازدحام ماشین نیست ، به غیراز اینها چیز دیگری هم درشما هست ولی باید همت کنیم آن را در خود پیدا کنیم .ماباید خودرا از زاویه شلوغی و ازدحام ، و جاروجنجال خلاص نموده واززاویه ی جدید آسمان و جنگل و کوه و دشت و رودخانه را نظاره گر باشیم . یعنی همه چیز در ماست که باخودآگاهی وارتباط باخود می تواند در ما نوبه نو به فعلیت برسد . به "والتر" یک پیمانکار ساختمان ، فردی که با فقدان مرگ فرزندش ، خودش را نیزدر گور فرزندش دفن کرده ، می گوید ؛شکست پایان همه چیز نیست . ترس آغاز ضعف است . وبورگبه والتر می گوید ؛ والتر توگیرکردی ، تو نمی تونی جلوبری ، چون چشمت را به آیینه عقب دوخته ای .... زندگی ات را از نوبساز ، آجر به آجر ... یعنی خودت را در گردابپشت سرتغرق مکن . بقول سهراب
پشت سر نیست فضایی زنده
پشت سر مرغ نمی‌خواند
پشت‌ سر باد نمی‌آید
پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته‌است
پشت سر روی همه فرفره‌ها خاک نشسته است
پشت سر خستگی تاریخ است
.......
درجلسه ی روانکاوانه وبحث و تبادل نظر با مدعوین ، با عبور باپای برهنه ازروی گداخته های آتش ، بورگ، دیگران را نیز برای غلبه برترس خود ترغیب به پیاده روی باپای برهنه برروی آتش می کند . ومی گوید با رفتن به دامن ترس ، ترس رااز وجودتان خارج می شود . امابا فرار از ترس ، ترس بیشتر برما غلبه می کند ومارا استحاله ی خود می سازد و این جز از دست دادن آرامش و زندگی نیست . ولی باماندن و دیدن وتجربه ی ترس ، ترس از ما جدا می شود .
فیلم گذر از اندوه پیام های روشن وارزشمندی باخود دارد ، می توان گفت چون جلسات (مدیتیشن Meditation ) است که در هرکجای ایران برای علاقمندان برگزار می شود، اما این غایت انسان ورمز"رهایی" اونیست ،ولی ما می توانیم به ژرفای ذهن خود رسوخ کرده و ریشه وعلت ترس ، نگرانی ، آشفتگی هارا نیز در خود کشف کنیم ، واز آن کاملا رها و آزاد شویم . ودریابیم که انسان گرفتار ترس موهومی در خود شده است که فلسفه ی زندگی اش بااین ترس ، آمیخته شده . این ترس و بیم و نگرانی ، ترسی واقعی نیست بلکه ذهن شرطی شده در افراد است که ترس گزنده وویراگر ی را بطور مداوم به آنها تحمیل می کند ، انسان طبیعتا و ذاتا موجودی دغدغه مند نیست بلکه خطایی اورا گرفتار دغدغه و اضطراب می سازد . یعنی احساس عدم امنیت و عدم آرامش است که فرد را دچار ناامنی و نا آرامی می کند . وهمین فلسفه ای ست که افراد را درفضای بسته خود سرگردان نگاه می دارد ! احساس عدم امنیت وعدم آرامش ، مارا به ورطه ی ناامنی وناآرامی می کشاند ، وراز آن چیست ؟.... می توان روشن و واضح در خود دید ، که ما دچار چه مخمصه ای در خود شده ایم ، که رهایی از آن به سهولت برایمان میسر نمی شود ؛ این ذهنِ شرطی شده ی ماست که مارا گمراه ومستاصل نموده وتبدیل به ابزاری نموده و برگرد خود بی هوده می چرخاند . ذهن شرطی شده یِ خیالبافِ ما ابتدا به ما احساس ناامنی وناآرامی می دهد وهمان ذهن برای ما ، دامنه و مکانی را ایجاد می کند ،که سبب آرامش وامنیت ما باشد ، اما نفس این فعل و انفعال ذهن شرطی شده ، رویا وخیال و توهم است ، چون ذهن شرطی شده برای خودش ماهیتی خیالی ورویایی ساخته و بناء کرده است . که همین رویاوخیال مارا باز گرفتار ناامنی ونا آرامی می کند . ذهن شرطی شده مارا گرفتار خود کرده و جرات نگاه کردن به اعمال و رفتارش را هم از ما سلب می کند . یعنی ما می ترسیم که به ذهن خود نگاه کنیم ورفتارش را روشن و شفاف ببینیم . وپیوسته از ذهن خود فرار کرده ودور می شویم . آیا ماهیت کاذب و پوشالیِ ذهن شرطی شده خودش عاملی نیست که مارا از دیدن آن می ترساند وما چشم مان را برروی آن می بندیم تا آن را نبینیم؟...چرا ذهن شرطی شده مارا ازدیدن ماهیت و کم و کیف خودش به دلیل ترس ، دور و منفک می کند ؟.... چون تیرِ مشاهده ی درونی ما به افعال ذهن شرطی شده ، باعث مرگِ آنی و سریعِ آن ماهیتِ کاذبِ شکل گرفته در ضمیرمان می شود . به همین دلیل جرات مشاهده ی رویکرد ذهن را ذهن شرطی شده از ما می گیرد وهمچنان مارا در مخمصه ی تاریکِ ترس و اضطراب نگاه می دارد . پس مادر ورطه ی خیال دست و پا می زنیم چون ذهن شرطی شده ما ماهیتا جز خیال و توهم نیست . وفراتراز توهم و خیال را نمی فهمد و پاسخ نمی دهد . ما مسخِ ذهن شرطی شده در خود می شویم و به همین دلیل ، خیال و توهم است که در هر مقطعی مارا سیراب و اشباع می کند بدون آنگه نفس آن را درک کنیم و بفهمیم . آنگونه ذوب واستحاله ی ذهن شرطی شده ی خود شده ایم که مطیع حلقه بگوش آنیم و به اندازه سرسوزنی نیز در فرامین ذهن به خودمان دچار تردید و سوء طن نمی شویم . به همین دلیل چشم و گوش مان را بسته واعمال ورفتار ذهن را در خود نگاه نمی کنیم واگر کسی از ماهیت و خطای ذهن شرطی شده ، باما حرفی بزند گوشمان بسته است به حرفش توجه نمی کنیم البته گاه باخشونت مدعی و مانع فرد هم می شویم .
درفیلم " گذر از اندوه " بورک می گوید ؛ حس خوشبختی یک امر ذهنیه.... یعنی خوشبختی ما در گرو ذهن ماست . اما آیا ما در ذهن خود به دنبال خوشبختی می گردیم ؟؟؟.... درذهن خود به دنبال خوشبختی گشتن ، یعنی با "ذهن " خود ماندن ... وریزریز اعمال ذهن را در خود دیدن .... در حالی که ما ، ناخوداگاه از ذهن خود که منبع رنج و اندوه ونگرانی های مانیز هست بی وقفه ، فرار می کنیم و همچنان سخت تر دراسارت ذهن و رنج واندوه ونگرانی بی پایان آن برجا میمانیم !!!... بلی ، خوشبختی برای هرکس یک امر ذهنیه ، اما باید با ذهن خود ماند و بامشاهده ی اعمال ورویکرد ذهن (فکر در خود) ریشه وعلت وانگیزه ی ناخوشبختی وتیره روزی را در خود مضمحل و منهدم کرد . ولی ما با فرار از اندوه ومرارت و رنج خود ، رنج و اندوه و دلتنگی را در خود تقویت کرده واستمرار می دهیم .
حس خوشبختی یک امر ذهنیه وحس عدم خوشبختی نیز یک امر ذهنی ست و آدمی بجای آنکه به سوی خوشبختی وسعادت برود بسوی شوربختی و مرارت میرود و چرا ؟..... سبب گمراهی آدمی چیست که ناخوشبختی را ذهن ، خوشبختی و سعادت به اونشان می دهد و وی را با فریب دراین سراب سرگردان می کند ؟.... تعریف زندگی در تمام کشورها همین است وهرکس برای خود شخصیتی می ساز د که خلاء ذهنی اش از وی می طلبد اما این خلاء و چالش وجودی او نیست . اما به واقعیت ذهن در خود زمانی می توانیم واقف شویم که به اعماق ذهن در خود نفوذ کنیم وتمام رویکرد و اعمال ذهن (فکر) را در خود ببینیم . فرار ما از رنج ، و از اندوه سبب بی رنجی و شادمانی ما نمی شود بلکه سبب گریز ما از خویشتنِ خودمان می گردد که دوری از خویشتنجز رنج و مرارت ماحصلش برای ما نیست . یعنی تا زمانی که ما گریزان از خویشتنیم ، رنج و ملالت گریبان گیر ماست . باید با فکر (ذهن) در خود ماند ، وتمام اعمال ذهن یافکر را در خود مشاهده کرد . همین مشاهده ی اعمال فکر در ما سبب نابود شدن افکار مضر وزیان بار در ما گردیده و مارا به آرامش و شادمانی می رساند .
بارها گفته ایم ، ما نااگاهانه در محاصره ی ذهن شرطی شده ی خود هستیم و ذهن شرطی شده برای ما هویتی کاذب می سازد ومارا گرفتار آن می کند که همین نفس ناخوشبختی ماست ولی ما کورکورانه و با تعصبات افراطی از درک و فهم این حقیقت خودرا دور می کنیم . بلی ، خوشبختی برای هرکسی یک امر ذهنی ست .....شاید این یکی از برترین کشفیات و رخدادهای علمی زمان معاصر درباره ی انسان باشد . وعلم بتواند در آینده ریشه و علت مرارت وتلخ روزی ادمی را نیز کشف کند . سعادت انسان امری ذاتی و ودیعه ای فطری در اوست اما ناخوشبختی او ، امری خیالی و توهمی ست که هرکسی ناخوداگاه به خودش تحمیل می کند .
انسان پیشرفت می کند برای کسب آرامش آیاغیرازاین است ؟... اما انچه جایگزین آرامش گردیده و آن را از چنگال انسان ربوده و به موجودی ناآرام مبدل کرده ، حس رقابت و پیش افتادن است ، حسِ برتر ی جویی .... بلی ، آدمی ناخودآگاهانه موجودی نگران و مضطرب است وبرای رهایی از نگرانی و اضطراب و ناآرامی ، پیشرفت وارتقاء علمی نصیب او گردیده است . یعنی انسان با پیشرفت و ارتقاء سعی در آرام نمودن خویش می نماید . اما به دلیل عدم آگاهی از ماهیت ناآرامی و اضطراب در خود ، رقابت و پیشی گرفتن و برتر شدن چشم آدمی را بخود خیره کرده و غالب افراد بااستحاله شدن در رقابت وبرتری جویی ، خودرا ابزاری برای رسیدن به این اهداف نموده اند وانچه را در خود مطلقا به فراموشی سپرده اند ، آرامش واطمینان خاطر در خویشتن است . وهمانگونه که گفتیم ، انسان ذاتا وفطرتا موجودی ناآرام نیست ، اما ناآرامی آدمی ساخته و پرداخته ذهن شرطی شده اوست . وذهن شرطی شده سعی می کند این ناآرامی را (که محصول همان ذهن شرطی شده است ) را در آدمی ، درمان واورا به آرامش برساند ، که این فعل و عمل ذهن شرطی شده خودش دلیل وعلتِ ناآرامیِ آدمی ست که هرکسی را گرفتار آن می کند .
انسان معاصر که آگاه ترین و فهیم ترین انسان در همه اعصارتا به امروز است اگر به ذهن شرطی شده اش تردید نکند ودرباره آن دچار ابهام نشود ، وبا جاروب کردن ذهن وتجدید نظر در آن ، آن را چون یک کتاب برای مطالعه بازگشایی نکند و صفحه به صفحه و کلمه به کلمه ی آن را عمیقا در خود نگاه وارزیابی نکند ، بی پی بردن به "خطای پندار " در خود ، همچنان گرفتار خیال و رویا و خطای پندار باقی خواهد ماند .
تمام مشکل ما آدمیان ذهن شرطی شده ی ماست که قرنها این بلیه بطور متوالی ، ناآگاهانه و عادت وار نسل به نسل به آیندگان تا به امروزمنتقل گردیده است . وقتی از غرقاب ذهن شرطی شده خود نجات پیدا کنیم به بحری بیکران و لایتناهی واردمی شویمکه از تمام رنج و اندوه و آلام و از همه ی تضاد ودوگانگی ، وستیزوجدالها خلاص می شویم و مفهوم ناب وخالص ، وبی مانع زندگی را دراینجا خواهیم یافت . شاید روزی بشر بتواند بطور جمعی به این ادراک برسد ....


0