شعرناب

مستند مین آخر

اوایل سال 1375بود؛ چند سالی از پایان جنگ میان ایران و عراق گذشته بود و کم کم آرامش به مناطق جنگی یا جنگزده بر می گشت. در مناطق غربی کشور هم تحرکات نیروهای داخلی و مخالف حکومت، بسیار کم شده بود. دولت می خواست در روستاها «طرح هادی» را پیاده کند. من در آن زمان در یک سازمان نیروهای مسلح مستقر در استان کردستان مشغول به خدمت بودم برای همین به من و یک نفر از همکارانم بنام گروهبانیکم گلمرادی، ماموریت داده شدتا اطراف یک پاسگاه انتظامی را از وجود مین، پاکسازی نماییم. چند روزی طول کشید تا این ماموریت پایان یافت؛ اما در لحظه ی آخر برای من اتفاق بسیار عجیبی افتاد که شنیدن آن خالی از لطف نیست.
ابتدا باید به عرض برسانم که طبق قاعده، دو ردیف مین به فاصله نیم متر و به صورت زیگ زاگ در اطراف پاسگاه وجود داشت که همه ی آنها را به جز مین آخر، کشف و خنثی نمودیم. پاسگاه کنار جاده اصلی و مین آخر در نبش سمت راست آن قرار داشت، این قسمت هم به دلیل ناهمواری زمین، مقداری از سطح جاده بالاتر بود. من شخصاً و به خاط اطمینان بیشتر تلاش زیادی کردم تا مین آخر را بیابم و با توجه به اینکه احتمال می دادم، عوامل طبیعی مثل برف و باران باعث جابجایی مین شده باشند؛ به شعاع یک و نیم متر اطراف آنرا کنده کاری و جستجو کردم ولی مین پیدا نشد. دست آخر قانع شدم که در طول این مدت ممکن است با توجه به نزدیک بودن به جاده، مین خنثی و یا اینکه در اثر جابجایی و عبور و مرور دام، منفجر شده باشد. سرانجام،دستور پایان کار صادر شد. ابزار کارمان را جمع آوری کرده و در حالی که محل را ترک می کردیم، پس از اینکه دو متر از محل آخرین مین دور شده بودیم، ناخودآگاه و بدون منظور؛ کلنگی را که به دست داشتم به زمین کوبیدم، وقتی آنرا کشیدم؛ رنگ و روی من و همه ی کسانی که در آن محل بودند، مثل گچ سید شد. چون کلنگ از بغل و در قسمت خالی بین دو بال مین فرو رفته و همین امر مانع از برخورد سوزن به چاشنی شده بود و بطور غیر منتظره و معجزه آسا از زیر خاک بیرون آمد و شانس با من و دیگر دوستانم یار بود و خدا عمری دوباره به من عطا فرمود.
امیر سجادی
نوزده مهر هزار و چهارصد


0