شعرناب

مهرداد راست پور

مهرداد راست‌پور
شاعر تک بیت‌سُرا، مهرداد راست‌پور (میرزاوند) فرزند علی‌محمد در فروردین ماه سال ۱۳۵۰ خورشیدی در روستای سراب چِگه میرزاوند شهرستان چگنی به دنیا آمد. دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان دوره اول را در شهر خرم‌آباد سپری کرده و جهت ادامه تحصیل به الشتر رفت و دوره‌ی چهار ساله‌ی دانشسرای تربیت معلم را در آنجا گذراند. بعد از فراغت از تحصیل در شهرستان چگنی مشغول به‌کار شده و همزمان در رشته الهیات و معارف اسلامادامه تحصیل داد. او دارای کارشناسی ارشد معارف، شاعر، نویسنده، هنرمند خوش‌نویس، مربی سرود و معلم است.
▪︎کتاب‌شناسی:
- تاثیر قرآن در نظم لری.
- شعر کودک و مدرسه.
- شعر کودک و دفاع مقدس.
- مجموعه تک بیتی.
- فرهنگ جامع لری.
- جاذبه‌های لرستان.
- داستان‌های کوتاه و....
همچنین وی هم اکنون مشغول جمع‌آوری فرهنگ لغات و اصطلاحات لُری خاص چگنی با جمعی از دوستان و ادیبان ایل چگنی می‌باشد.
▪︎دستاوردها:
- مدرس پیشتازان آموزش و پرورش کشور.
- مربی برتر تربیتی کشور درسال ۱۳۹۱.
- مربی برتر سرود کشور در سال ۱۳۹۵ و ۱۳۹۶.
- مربی فنی برتر سرود استان و کشور در سال‌های ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
بی‌تو نظری بر دگران نیست که نیست
ای همره این دل که تمنای تو دارد.
(۲)
طعنه‌ی مردم مست و نگه خلق خدا
همه را حس نگاهت به فنا خواهد داد.
(۳)
از زمانی مشق کردی بر دلم هجران خود
گاه گاهی اشک چشمم ذکر خیرت می‌کند.
(۴)
هرجا به زمین ستاره‌ای می‌تابد
آرام دلی میان خاک می‌خوابد.
(۵)
جمعه‌ها تا به شفق زل زدنم پر اشک است
چونکه دیر آمدنت باعث خوابی ابدی‌ست.
(۶)
گاهی
دلم تنگ می‌شود
نه برای خودم
برای سکوتی که
چشم به‌راه هیاهوی
همیشگی است
اما افسوس و صد افسوس...
(۷)
زنگار دلم را
با نگاه پر از مهرت پاک کن...
خوب می‌دانی که مرده‌ام
و زندگی مرا می‌نمایاند
تمام عاشقانه‌هایم را
به خاک بخشیدی!!!!!
عشق
تو را به‌ من بخشید
و تو
غم را
طعم جهنم می‌دهد
دل بهشتی‌ام.
(۸)
هر روز
قهوه‌ام را
با قند لبت می‌نوشیدم...
و این روزها
چه تلخ است
قهوه‌ی عصرانه‌ی من.
(۹)
عاشق لحظه‌های طوفانی
و
خود متن حادثه
و تشنه‌ی بوی بنفشه‌ام
فقط
نقشی از غزل خنده بر لب دارم
طوفان، حادثه، بنفشه و خنده‌هایم
در یاد تو خلاصه شده‌اند
و تو رفتی...
به راه و بی‌راهه زدم
که بمانی
رفتی.....
تکلیف این جمله چیست؟؟؟؟؟
خواستن توانستن است!!!!!!
(۱۰)
در روزهای بارانی
چتر دلم را
می‌بندم
شاید
قطره‌ ای از باران
مرواریدی
از گوشه‌ی چشمانت باشد.
(۱۱)
سیمای تو را
برده‌ام از یاد ولی
خاطراتت
همه باران بهاری شده‌اند.
( ۱۲)
مرا دریاب
من
همان هیاهویی بودم
که منجمد شدم...
در...
فردای بی‌تو بودن!!!
(۱۳)
پای بابای من
توی تاقچه آنجاست
در کنار پایش
یک عصای زیباست
یک زمانی بابا
در میان مین بود
صحبت جنگ با
دشمنان دین بود
ناگهان یک شاهین
پای بابا را برد
گرد و خاکی برخاست
ساق پایش را خورد.
(۱۴)
برگرد
چمدانت جا مانده است!!!!
نترس خالی است؛
((قلبم))
نزد پینه‌دوز است...
(۱۵)
از دست دلم
دلگیرم!!!!!!
هرچه به او وانمود می‌کنم
که تو رفته‌ای
و
باید فراموشت کند
اما هر روز
درب خانه‌اش را
آب پاشی می کند.
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)


0