شعرناب

چوب سحر امیز

از درختی که افتاد وقتی عاشق تبر شد چوب سحرامیز ساخته ام
معجزه می کند.من معحزه ش را درخواب دیده ام
امروز با چوب سحر امیزم به ایستگاه مترو رفتم
قطار امد سوار شدم
به ایستگاه کهریزک رسیدم
کسی گفت باید پیاده شوی!
به یکباره خودم را در اسایشگاه ی کهریزک دیدم!
پیرزن ها همه در صف بودند!
ومن به مانند تردستی توانا
با یک اشاره به چوب سحر امیز
انان را به دختری چهارده ساله مبدل میکردم
و ازتبسم رضایت بخش انان غرق در شادی می شدم
با تشکر
دانیال فریادی
این دلنوشته تقدیم به همه ساامندان عزبز
ببایید سالمتدان عزیز را گرامی بداریم


0