شعرناب

جعفرقلی زنگلی ملک الشعرای کرمانج

جعفرقلی زنگلی
جعفرقلی زنگلی (متولد روستای گوگانلو در شمال شرق شهرستان قوچان) متخلص به (جعفرقلی، جعفر، جعفرقلی بیچاره، جعفرقلی عندلیب، جعفرقلی مختار) معروف به ملک‌الشعرای کرمانج، شاعر و عارف معاصر کورد کرمانج است.
جعفرقلی زنگلی در روستای گوگان قدیم و در خانواده‌ای روستایی از ایل کُرد زنگلانلو به دنیا آمد. پدرش (ملا رضاقلی) در دوران کودکی او درگذشت و عمویش با مادر بیوه‌ی او ازدواج کرد و سرپرستی‌اش را به عهده گرفت.
سال تولد جعفرقلی‭ ‬مشخص‭ ‬نیست،‭ ‬همان‭ ‬طور‭ ‬که‭ ‬از‭ ‬سال‭ ‬وفات،‭ ‬محل‭ ‬دفن‭ ‬و‭ ‬بخش‭ ‬زیادی‭ ‬از‭ ‬زندگی‭ ‬او‭ ‬اطلاعی‭ ‬در‭ ‬دست‭ ‬نیست، اما در ‬یکی‭ ‬از‭ ‬اشعارش‭ ‬به‭ ‬نام‭ ‬فتنه‭ ‬سالار‭ ‬در‭ ‬خراسان،‭ ‬وقایع‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬گونه‌ای‭ ‬توصیف‭ ‬می‌کند‭ ‬که‭ ‬نشان‭ ‬می‌‌دهد‭ ‬خود‭ ‬او شاهد‭ ‬وقایع‭ ‬بوده است. (مذاکرات روز سه شنبه سوم رجب مجلس شورای ملی در رابطه با اسرای ایل باشکانلوی قوچان)، و بدين ترتيب در می‌‌یابیم‭ ‬جعفرقلی‮‬‭ ‬در‭ ‬فاصله‌ی‭ ‬سال‌های ۱۲۲۹ ‬تا‭ ۱۲۶۶ ‬شمسی ‬شعر‭ ‬می‌‌سروده‭ ‬است‮. همان‌طور که تولد جعفرقلی در میان مه روزگار ناپیداست مرگ و مزار او نیز ناپیداست ولی برخی معتقدند او به حج رفته و دیگر بازنگشته است. اشعار او به خوبی روایتگر زندگی اوست. او به نقاط مختلفی در داخل و خارج کشور سفر داشته‌ است و تجارب و آموخته‌هایش در اشعارش نمود یافته‌است.
هر چند می‌توان در مورد سواد جعفرقلی شک کرد اما تبحر و آشنایی او را با زبان‌های کرمانجی، ترکی، عربی و فارسی نمی‌توان زیر سؤال برد. چنانکه در شعر معروف (دلوه‌رامِن) در برخی از لنگه‌ها یک مصراع ترکی، یک مصراع کردی و مصراع دیگر آن فارسی است.
جعفرقلی در اوایل جوانی عاشق دختری به نام مِلواری (به فارسی: مروارید) می‌شود که نام او را در بسیاری از اشعارش آورده‌ است. این عشق مسیر زندگی او را عوض می‌کند همچنان‌که در زندگی بسیاری از عرفا حادثه عشق، نقش بیدار کنندگی داشته‌ است. اگر چه اطلاعات چندانی دربارهٔ ملواری در دست نیست، اما برخی او را دختر عموی جعفرقلی دانسته‌اند و برخی معتقدند وجود خارجی ندارد و نام او در اشعار جعفرقلی سمبل عشق آسمانی است.
جعفرقلی در دوران جوانی به گله‌داری می‌پرداخت و به همراه گله‌های خود در کوه و دشت روان بود تا اینکه روزی با شنیدن صدای دلنشین دوتار کولی‌ها به سوی چادر آن‌ها روان می‌شود و یکی از بزهای خود را با یک دوتار معاوضه می‌کند. در بازگشت به روستا، عمویش که سرپست او بوده از این اتفاق ناراحت می‌شود و او را مجبور می‌کند تا دوتار را پس بدهد و بز را بازگرداند. این اتفاق جعفرقلی را به شدت ناراحت می‌کند و او در آرزوی به دست آوردن دوتار می‌ماند. تا این که شبی در عالم خواب دوتاری به او مرحمت می‌شود و این خواب باعث آغاز اشراق و شیدایی او می‌شود.
جعفرقلی علاوه بر هنر شاعری، که بنا به گفته او هنر اصلی اش است، دوتار را نیز به خوبی می‌نواخته و اشعارش را با آهنگ دوتار زمزمه می‌کرده‌ است. جعفرقلی شاید آخرین عارف و شاعر کُرد شمال خراسان است که هنوز اشعاری هم سنگ شعرهای او سروده نشده‌است. یازده آهنگ به جعفر قلی منسوب است که خود جعفرقلی آن‌ها را از کسان دیگری دریافته، اما به شیوهٔ خود درآورده است.
جعفرقلی بشخصه هیچ وقت شعری را یادداشت نمی‌کرده یا از کسی نمی‌خواسته‌ است که شعرهای او را یادداشت کنند؛ به همین دلیل عمده اشعار او نسل به نسل و سینه به سینه نقل شده‌ است و معدود افرادی هم بعضی از شعرهای او را یادداشت کرده‌اند تا اینکه در نهایت به کوشش کلیم‌الله توحدی، محقق پیش‌کسوت و نام آشنای فرهنگ و فولکور منطقه خراسان، به خصوص خراسان شمالی این اشعار جمع‌آوری و تصحیح شده‌ است و با عنوان دیوان عرفانی جعفرقلی زنگلی ملک شعرای کرمانج منتشر شده‌ است.
از جعفرقلی دیوان اشعاری به جای مانده است که به کوشش کلیم‌الله توحدی، تصحیح و به کوشش احمد عضدی با عنوان دیوان عرفانی جعفرقلی زنگلی ملک‌شعرای کرمانج منتشر شده است.
▪︎نمونه‌ی اشعار:
(۱)
فارسی:
آرزو دارم بسی من عابدین را چاکرم
بعد زین‌العابدین باقر بود تاج سرم
صاحب تقصیرم و من خاک پای جعفرم.
(۲)
کردی:
وا دنیا سَرایَه که کاروان ده که گذر
دیداری ته ده خازم مرم ژه انتظاره
تو دریا ودریاچه خه وا نا که ئاری دل.
(۳)
ترکی:
چوخ کیسمه لَر، گلَر، گیدَر زمانه
فلک مَنی جدا سالدی یور دیمدن
غریب اولکاسندن اولدی جعفریمند
دمبدم عشق آتشندن دین و ایمان یاندرور.
(۴)
عربی:
باصلات دائم و هم اکله خُبزشعیر
قال رسول القریشی علی شیخ کبیر
اسدالله قاسم جناع عدن والسعیر.
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
منابع تکمیلی
- دیوان عرفانی جعفر قلی زنگلی/کلیم‌الله توحدی/ناشر: واسع؛ چاپ دوم: ۱۳۸۷.
- سایت همشهری آنلاین.
- مجله شعر/شماره ششم/شهریور و مهر ۱۳۷۲.
- لغت‌نامه دهخدا.


0