شعرناب

قاسم آهنین جان


قاسم آهنین‌جان
قاسم آهنین‌جان(زاده ۲۶ شهریور ۱۳۳۷ دراردبیل- درگذشته ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ در اهواز)شاعر، منتقد ادبی و فیلم‌سازایرانیبود.وی فعالیت هنری را از سال ۱۳۶۴ آغاز کرد. از او تاکنون بیش از ۱۱ جلد کتاب به چاپ رسیده است، که کتاببچگی‌ها در شب سقاخانهاز وی، اثر برگزیده سال ۱۳۸۶ کشور شد.
او در روز سه‌شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ در سن ۶۳ سالگی بر اثر سرطان درگذشت.
خانواده وی در سال ۱۳۴۲ به شهراهواز، دراستان خوزستانمهاجرت کردند و او دوران نوجوانی و تحصیلات متوسطه خود را در این شهر سپری نمود. آهنین‌جان درکانون پرورش فکری کودکان و نوجوانانبا بخش‌های مختلفهنرآشنا شد. وی فعالیت هنری را از ابتدای دهه ۱۳۶۰ با حضور در کلاس‌های کارگردانیکیانوش عیاریآغاز کرد، سپس دوره‌ای کوتاه به عنوان بازیگر در فیلمجدال بزرگبه کارگردانیعلی‌اصغر شادروانحضور داشت. او در سال ۱۳۶۵ فیلمی داستانی به نام «شیهه زخم» ساخت، که فاقد کلام بود و از موسیقیباب دیلنبهره می‌جست.
آهنین‌جان فعالیت جدی خود در زمینه ادبیات را از اواخر دهه ۱۳۶۰ با نشر شعرهایش در مجلهدنیای سخنآغاز کرد و نخستین مجموعه شعر خود با عنوانذکر خواب‌های بلوطرا در سال ۱۳۷۲ با حمایتشاپور بنیاد، که مدیریت انتشارات نوید شیراز را برعهده داشت، منتشر نمود.
شعر آهنین‌جان به تناسب محل سکونتش درخوزستانو مراوداتی که با شاعران آن خطه داشته، تحت تاثیر مولفه‌هایشعر نابوشعر دیگراست، ولی به عنوان شاعری مستقل و شاخص شناخته می‌شود. شعر او شعری تجریدی و با بیانی اشراقی است، که اغلب سرشار از تصاویر انتزاعی، همراه با زبانی موجز و فاخر می‌باشد.
آهنین‌جان به دلیل زندگی در شهراهوازو دوری از پایتخت، حضور کمتری در محافل ادبی داشته است، اما امروزه جایگاه مستقلی در میان شاعران نو دارد.
رضا براهنیدر کتابگزارش به نسل بی سن فردا، درباره آهنین‌جان می‌نویسد: قاسم آهنین جان با لحن نیرومند، در همه شعرها و تصویرهایش که حالت پرتابی شدید دارند، در «شعر به دقیقه اکنون» حضور دارد.
محمد حقوقیدر کتابتاریخ ادبیات ایرانوی را این‌گونه معرفی می‌کند: قاسم آهنین جان شاعری است که بعد از کتاب «شعر به دقیقه اکنون» حضوری مداوم داشته تاکنون
محمدعلی سپانلودر مجله دنیای سخن درباره آهنین‌جان و سبک شعر جنوب می‌گوید: قاسم آهنین‌جان ستاره‌ی درخشان شعر جنوب است.
▪︎آثار:
از او تاکنون ۱۱ مجموعه کتاب شعر منتشر شده است.
- ذکر خواب‌های بلوط
- شاعر مرگ خویش می‌داند
- خون و اشراق بر ارغوان جوشن‌ها
- بخت تاریک در آفاق بنفشه و پروانه
- گلی برای غریبان تا همیشه
- برق رگ‌ها بر پولاد دریا
- سوسن خاموش به‌وقت فراق
- عطر غریب غزال مشرق‌ها
- شاخه یاس به شام خرابات
- لمعات خون
- کودکی‌ها در شب سقاخانه.
▪︎جوایز:
- برنده بهترین فیلمنامه در جشنواره سراسری فیلم وحدت در سال ۱۳۶۸.
- کتاببچگی‌ها در شب سقاخانه: اثر برگزیده سال ۱۳۸۶.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
سایه در غروب
بگذار این بلوط از آن من باشد
این ستاره که زاد و رود مرا می‌برد به کمانه
با پونه‌ها می‌درخشد و با زنگوله‌ها
به نیمه‌ی بامدادان
و بال کشیده‌ی کوه
چون سایه زند بر من
مهیای ملکوتم
در شتابی دیگر
بگذار این بلوط از آن من باشد.
(۲)
روزی قدیمی
چه در میانه باشد و
چه نه این آتش
تو خود گُلی باش
کودکم!
میان زخم اَطهَر و
رودخانه ی خفته در چشم ببر و
اَرغَنونی که باد در آن می نالد
و سپاس بر تو ای ماه
که می روی
به گریبان ستاره جوی مَجوس و
پهنه ای از مُرغان
گاه سایه
گاه اَشَهب
سوی تو می آیند و
تو مرده ای در فراز
چونان که قایقی بگذرد
بر آبهای ویران.
(۳)
دشنه
به رویای تو خواهم مُرد
با منشوری از راز و
گُلهای سپیده دمان
در علفِ حادثه
به قُطبِ آتش و
پلکِ گُشاده ی مهتاب
به رویای تو خواهم مُرد
با کاج بیکران و
پولاد کشیده ی دریا
در برقِ سیمینِ آسمان
به رویای تو خواهم مُرد
(۴)
روز سنگ
به قَناره ی خواب
بر دار می شود
ماه چشمه ها
و سگانی از ظهر و سنگ
سایه می شوند
به شراع نارنج وصدف
که سینه نهم
به صُفّه ی خون و فلسِ ماران
قیقاجِ مُرغان
ویرانی جبال و شقیقه‌ها
در نسیمی که می وزد کفن درکف روز
بر دار می شود
ماه چشمه ها.
(۵)
صحرا
–تنها
معبرِ ماهیِ مفرغ
شهرودِ یاقوت
و آنگاه دهلیزِ خیال
به دشتِ ارغوان
چهره ای گسست و مژگانی باد–برد
گود به بادیه
و رویا
شنلی بر باد.
(۶)
جوشن
پوشیده جوشنِ نائره
اِستاده به رگبارِ سایه ها
سوسن ها
ارغوان ها
به نظاره
سر به سایه بَرَم
گَر تو بَر کَشی
برقِ لامع از نیام
یاایلیا!
غروب
اَبرها که بیایند
خواهم مُرد
در اُردیبهشت گُل ها
با چشمانی باز
برجمالِ مرغان
پس می کُنم گم
چهره میان سمومِ نفس هام و
از یاد می برم گُل های اُردیبهشت
به علفزارِ مُدَور رویام
و سنگی سپید می نشانم به آسمان
از یادمان هام
چون بمیرم
ابرها که بیایند
در اُردیبهشتِ گُل ها.
(۷)
گور
نشانِ گورِ من نعلی ست
که هر شب با ماه می آمیزد و
هر صبح
بر پای مادیانی می نشیند
تا کلیدِ گور مرا
آن سوی رود ها
بیفکند.
(۸)
عُريانتر از باد
عُريانتر از باد
اينگونه مر ده ام
در سلسله ی زاغان
به خندق ماران
اينگونه داده ام
به دوست
پری سوخته
از فاخته
از سایه
به يک پرده
به ابر
در يک بهار گرم
آنگاه که مرده است زمین
در فَلس يک ماهی کور
(۹)
از کتف می آغازد
از کتف می آغازد
نيزه بر تيره ی پشت
تا شراع کشد زخم
بر اطلس گونه ها
خنده بر ابر می زند ليلی
گشاده چشم
به جانب کوه
ماه می رود با گامی از ريحان
به تپه های باد
(۱۰)
لوح بدرود
هوای که دارد دلِ دیوانه
که یخ می کُند
با هجومِ شبنم ها
زخمِ تاریک
در آفاقِ یال ها
بختِ که دارد
هلال شبِ رویا
پیچیده در بُنِ اشجار هر مزار
شیهه ی اسب بی قرار
در انتظار
مخملِ مات است
جگرِ پاره
در شمیم بیرق ها
بوی که دارد
جامه ی چاک چاک
از غریب آب ها و
مرغان هلهله
در عطر مریم ها و گلزار فراق
هوای که دارد
غرقه ی خاره
در هجوم زوبین ها
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)


0