شعرناب

رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم: شهر الرمضان الذی انزل فیه القرآن.
باز دعای سحرم آرزوست، نیمه‌ی ‌شب چشم ترم آرزوست.
این‌‌من و این سوی‌‌نگاهم به تو، از تو فقط یک نظرم آرزوست.
آخرین روزهای فروردینِ اولین بهار سده جدید خورشیدی با اولین روزهای بهار قرآن، بهار جان، رمضان‌الکریم مقارن شده است. حیف است از این بهار در بهار ما نیز خزان جانمان را نتکانیم و زنگار ایام از آن بر نگیریم و بهاری نشویم.
رمضان هر سال راس همین تقویم قمری سر وقت میآید و به ما گوشزد میکند یازده ساعت از دوازده ساعت عمرت برای خودت یک ساعتش را برای خدا، برای خدا که نه... او چیزی از ما نمیخواهد. یک ساعتش را باخدا شریک شو یک ساعتش را خدایی باش. به خودت بیا و از خواب غفلت و بی‌خبری برخیز. حکایت رمضان حکایت زند‌گی خانواده‌ایست که پدر خانواده هر روز صبح فرزندانش را به دنبال کاری از خانه روانهو تاکید میکرد هر جایی و با هر کسی ماندید و بودید آخر شب به خانه برگردید من نمیخواهم شما شبی بیرون از خانه و بدون توجه من سر کنید. حال رمضان همان خانه و ما همان بچه‌ها و خدای خوب و مهربان ما هم در حکم همان پدر و مراقب خانواده است. میگوید ای بندگان من یازده ماه سال را خودت بودی و خودت کردی، این یک ماه را کنار من باش در جوار من باش تا چتر توجه و نگاه این یک ماهه‌ام یازده ماه دیگر سالت را بپوشاند و تا رها نشوی. چه خوب است که با معرفتنسبت به خدای خود و فضیلتهای این ماه عزیز با روییباز و قلبی سرشار از مهربانی خدا وارد آن شویم و کینه‌ها و دورویی‌ها و ریا و آلودگی را کنار گذاشته و بنده پاک و خالصش شویم تا انشاالله آخر ماه روسپید و با دست پر از سر سفره پر محبتش خارج شویم. آمین و الحمدلله رب العالمین و صل علی محمد و آله الطاهرین و عجل فرجهم.


0