شعرناب

ترکم نکن

اکنون که عشقم برای تو
حکم نردبانی بود برای رسیدن به ترقی
مرازیرپل مشکلات تنها مگذار
من انسانی بودم بامحبت
مرامپندار موجودی پست
چگونه می توانی قطع کنی موهایم را
همان ریسمان مشکی قطوریکه
تورا ازفرش به عرش رساند
زمانی که به هر سو بی هدف می دویدی
وطلب می کردی عشق را ازهرگدای خیابانی
بی چشم وداشت پذیرفتمت
برتنت لباس عشق وبرسرت کلاه دانایی
ولبخندرابرلبت دوختم
شایسته نیست اینگونه بی تفاوت
مرادرباتلاق زندگی هل دهی
دگرتوانی نیست مرداب مراخواهدبلعید
ترکم نکن...


0