شعرناب

مرگ هنر

با درود
اجتماعی که من اکنون میبینم تنها یک جامعه ماشینیزه شده است که افکار اکثر افراد درون آن تنها به دنبال پول بودن و کسب خانه و ماشینازدواج و پیروی از زندگی دیگران است در این چرخه هر کس عمر و علایق خودش را ولو بالاجباربهمال و مکنت و به همانند شدن با سایرین میفروشد کمتر کسی به فکر اینست که اثری نو بسازد کمتر کسی با این دغدقه شب را صبح میکند که از چند شخص دستگیری کند کمتر آدمی بفکر اینست که چگونه میتواند کشورش و یا جهان را به جایی بهتر نه تنها برای نوع خودش بلکه برای هر چیز زنده تبدیل کند در اینجا چند دلیل را من باب ماشینی شدن و به انزوا رفتن آن روح هنری و دغدقه مند که شاید بتوان گفت از بنیادی ترین جوهره های انسانی است بیان میکنم از عزیزان خواهش دارم که نظرات خود را هم بیان کنند باشد که با همفکری موثر افتد
1 ازدیاد صنعتی شدن: در این مورد ما همیشه به صنعت فکر میکنیم و متاسفانه در صنعت هم جزو پیشرو ها نیستیم و اکثرا صنعتی را دنبال میکنیم که سالیان سال جواب پس داده باشد نتیجه اینکار از بین رفتن توجه به هنر و هنرمند است و همچنین مقلد شدن و تنها بفکر این بودن که دیگران چه میکنند که ما بعد آن عمل را پیاده کنیم تا در کارمان موفق شویم
2 شعاری بودن: تنها حرف زدن و عمل نکردن باعث میشود پیروان و افرادی را بدست آوریم که در آینده کارشان تنها وعده دادن و به بعد موکول کردن است این مورد باعث ایجاد نا امیدی و عدم اعتماد به نفس اجتماعی میشود
3تنها بفکر خود بودن و طمع: این مورد باعث میشود که افراد فقط به فکر پیشرفت خود باشند و حتی در صورت پیشرفت دیگری نیز برای او مانع تراشی کرده و آنرا از رسیدن به خواسته اش باز دارند این مورد باعثبدبینی افراد نسبت به یکدیگر و همچنین ایجاد یک رقابت تخریبی میشود
موارد دیگری نیز هستند که نسبت به موارد فوق کم اهمیت تر بوده و آنها را بیان نکردم هدف از این نوشته برگشت خودم در ابتدا و تفکر در مورد مسیری است که در آن زندگی میکنیم و مشتاقانه منتظر همفکری و همراهی با اشخاصی هستم که نظرات و اعتقاداتی همسو در جهت هر چه بهتر کردن خود و دیگری دارند
پاینده باشید


0