شعرناب

عشق

سلام میخواهم عشق راوصف کنم .شاید بگویید عشق ناوصف شدنی است .اری حق باشماست .عشق یک کلمه اما برای خود دنیاییس .عاشق که میشوی تمام ذهن وفکرت میشود او .فراموش میکنی خودرا واین که خودی هست .شیرین است اما هم تلخ وچه تناقض زیبایی است عشق .کنارت نیست اما درهمه حال اورامیبینی .دلت زیرورو میشود بایک لبخندش .وتمام فکرت این است که مبادا دلش بلرزد وغمی بر دلش بنشیند.عشق یک کلمه است واما اثباتش به حرف نیس به پای اوماندن است .فرق دارد باهمه لبخندش وبسیاربه دل مینشیند.وچه ارامشی دارد وجودش وگرفتن دستان گرمش .عاشق فقط حال عاشق رامیفهمد .عاشق فقط میفهمد که قلب عاشق درچه حالیس .همان انسان مغرور اگر عاشق شود میشود خاک پای معشوق ومیشکند غرورش درره عشق وچه جیزی زیباترازعشق .عشق غرورنمیفهمد قلب عاشق چوکمندی دردست یارست .بی چون وچرا نمیفهمد .عشق پاک است وخاکی وچون کودکی صادق وبی ریا


0