شعرناب

پادشاه خواجه2

در بخش اول اشاره‌ای داشتیم به پادشاه خواجه(اخته) که خیلی گذرا و کلی بود، اما در این پست و بعدیها قصد داریم این شخصیت رو بیشتر بشناسیم.
زمانیکه زن به دنبال جفت خود میگشت تا به تکامل برسد، دو مرد را یافت، هدفش آن بود که مرد حقیقی را پیدا کند، اما چگونه میشود از روی ظاهر مرد حقیقی را شناخت؟
مرد خواجه(اخته) ظاهرا زیبا و آراسته بود، او زمانیکه با زن مواجه شد شروع کرد به تعریف از خود، اینکه قابلیت‌های فراوان دارد، قدرتهای زیادی دارد، میتواند کارهای زیادی انجام دهد، او خود را به زن نزدیک میکرد و با ظاهری فریبنده او را به سوی خود جذب میکرد، اما مرد دیگر که او نیز لقب خواجه(سرور) داشت، در مقابل کار زیادی انجام نمیداد و نمیخواست که خودنمایی کند که مبادا نام ریاکار و خودپسند بر او گذاشته شود، بنابراین زن جذب آن مرد شد که زیادی حرف میزد و خودنمایی میکرد.
مرد خواجه(اخته) برای جذب زن تنها کارش تبلیغات بود، بنابراین زن به او رای داد، اما چه افسوس و چاره؟ روزهای اول خوب بود، او که حالا پادشاه شده بود، در روزهای آغازین شروع کرده بود به آنکه زیاد به زن توجه کند، وعده میداد و میگفت فلان میکند و بهمان، البته تنها بخاطر پنهان کردن عدم توانایی او بود، بعد گذشت مدتی از زمان، هنگامی که میبایست در عمل ثابت کند که واقعا چه استعدادی دارد، شروع کرد به بهانه جویی، او واقعا استعدادی نداشت.
به راستی چرا ما در ظاهر غرق میشویم؟ یعنی هدف خود را فراموش کرده‌ایم؟ یادمان رفته که برای چه به دنبال آن مرد حقیقی میگردیم؟
خوب است بدانیم، به راحتی نمیتوانیم به حقیقت دست پیدا کنیم، آنچه به راحتی بهش میرسی، از ارزش کمی برخوردار است و آنکه زیاده از خود تعریف میکند و ظاهری زیبا دارد، آیا ذات درستی هم دارد؟ به جای ظاهر به باطن نگاه کنیم.
ادامه دارد......


0