شعرناب

مهدخت مخبر

مهدخت مخبر
مهدخت مخبر ۱۲ مهر ۱۳۲۲ در رشت متولد شد. از کودکی به واسطه پدرش با شعر و ادبیات آشنا و با صدای ساز فلوت برادرش به موسیقی علاقه‌مند شد. او از سال اول دبیرستان به تهران رفت. در سال ۱۳۴۸ به «ایرج جنتی عطایی» معرفی و توسط وی به رادیو دعوت شد و با «اسدالله ملک» همکاری خود را آغاز نمود. در رادیو با هنرمندانی نظیر: علی تجویدی، پژمان بختیاری، فریدون مشیری، سیمین بهبهانی، بزرگ لشکری، هوشنگ ابتهاج و معینی کرمانشاهی آشنا شد. در سال ۱۳۴۹ اولین ترانهٔ وی با نام «همیشه بهار گیلانه» با ملودی «حسین صمدی» توسط «ناصر مسعودی» اجرا و ضبط شد.
او که بیش از نیم قرن به فعالیت هنری خود ادامه داد با هنرمندانی نظیر: اسدالله ملک، علی تجویدی، محمود تاج‌بخش، بزرگ لشکری، جواد لشگری، منوچهر لشکری، محمدجلیل عندلیبی و … همکاری داشته‌است. وی گویندگی در برخی برنامه‌های رادیویی نیز به عهده داشته‌است. او به عنوان مددکار اجتماعی، مسئول هنردرمانی و کارشناس امور اجتماعی در دانشگاه علوم پزشکی ایران همکاری کرده و بازنشسته اداره کل آموزش دانشگاه علوم پزشکی ایران بود.
مجموعه‌ای از ترانه‌های وی در کتابی با عنوان «ترانه‌های دیروز، امروز و چند لحظه بعد» توسط نشر پیکان منتشر شده‌است. او همچنین در یک آلبوم صوتی با عنوان «صدای شاعر» بخشی از اشعار و سروده‌های خود را بازخوانی کرده‌است.
آثار وی توسط خوانندگانی نظیر: اکبر گلپایگانی، محمودی خوانساری، کورس سرهنگ‌زاده، نادر گلچین، سیمین غانم، علیرضا افتخاری، ناصر مسعودی، مسعود خادم، مسعود کهریزی، داوود نبی‌زاده و … اجرا شده‌اند. همچنین آلبوم موسیقی «امان از جدایی» با صدای علیرضا افتخاری بر اساس قطعات شعر سروده مخبر تولید شده است.
از ترانه‌های مشهور مهدخت مخبر می‌توان به «امان از جدایی»، «ای عشق»، «دلخرابات» و… اشاره نمود.
مهدخت مخبر که به رماتیسم مفصلی مبتلا شده بود از اوایل سال ۱۳۹۶ با کمک مؤسسه هنرمندان پیشکسوت در آسایشگاه سالمندان مستقر شد. او سرانجام در تاریخ ۷ آبان سال ۱۳۹۸ پس از تحمل یک دوره بیماری در سن ۷۶ سالگی در تهران درگذشت. مراسم خاکسپاری پیکر مهدخت مخبر، صبح روز شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸ در قطعه هنرمندان بهشت زهرا برگزار شد.
- نمونه شعر:
(۱)
روز و شب دعا کنم
از آسمان باران بیاد
خیر و برکت بده
بسوی همه گیلان بیاد
نا امیدی کار شیطانه
وای خدا همیشه بهار گیلانه...
(۲)
زخم مرا که دوست به تصویر می کشد
پشتم ز سوز سینه چرا تیر می کشد
بر من که خود همیشه سپر بوده ام چرا
این دست های حادثه شمشیر می کشد
با روی باز خنده به دنیای گردون زدم
اما مرا به حالت دلگیر می کشد
دنبال دل نه از پی بازیچه می روم....
(۳)
الهی به امید تو
به امید روزی که این اجتماع به چشم ترحم به ما ننگرد
به امید روزی که بازار کار
به دست های ما کارها بسپرد
اگر دست و پا، چشم بینا ندارم
خدایم به من فکر و اندیشه داده
اگر بی خبر از غم روزگارم
خدایم به من برکت و ریشه داده
الهی به امید تو
الهی به امید تو.
(۴)
زخم مرا که دوست به تصویر می کشد
پشتم ز سوز سینه چرا تیر می کشد
بر من که خود همیشه سپر بوده ام چرا
این دست های حادثه شمشیر می کشد
با روی باز خنده به دنیای گردون زدم
اما مرا به حالت دلگیر می کشد
دنبال دل نه از پی بازیچه می روم....
جمع‌آوری: #لیلا_طیبی (رها) ‌


0