شعرناب

ذهن چیست؟...

ذهن چیست ؟.....
ذهن . فهم . دانست . عقل . دریافت . هوش . خرد. زیرکی . تیزی خاطر. یاد و هوش . قوت درک . قوه ٔ مستعده ٔ اکتساب حدود و آراء. فهمیدگی . قدرت مدرکه . ذکاء.یاد. حفظ. یادداشتن .
لغت نامه دهخدا
* ***
اما
ذهن درهرکسی چون یک فایل کامپیوتر یا ضبط صوتاست که توسط صاحبش ناخودآگاه ، از دوران کودکی پر می شود و فرد تمام عمر اسیر محتویات ذهن خویش می گردد وباایجاد ناخودآگاه و ناآگاهانه خویش ، مرکزیتی به نام "خود " در خویشتن آفریده و تمام تلاشش را بی وقفه وباجدیت صرفحفظ واستمرار وبقای آن می کند، وهرکسیآن راحقیقت خویش تصور می نماید .اما فراتراز ذهن نیرو وانرژی و قدرت نامحدود دیگری در افراد وجود دارد ، وقتی آن نیرو و انرژی را در خود بچنگ می آوریم ، به خطا وانحراف ذهن خود پی برده و آن را روشن و شفاف در خود می بینیم . وآنچه را ما ، در ذهن ، حقیقت خود تصور می کردیم ، نه آنکه حقیقت مانیست بلکه ، خودعاملی ست که مارا از حقیقت خویش نیز جدا می کند .
آری ، ذهن پدیده ی غریبی دروجود انسان گردیده ، وحافظ ونگاه دارنده ی نیرو ویک انرژی محدود وناقص در ما است که این نیروی محدود توانایی ادراک ریشه ای وعمیق پدیده های هستی را ندارد که به همین دلیل آدمی را در سطح همه چیز سرگردان نگاه داشته واز ادراک عمیق دور نگاه می دارد ، وقتی که چشم آدمی به ماهیت ذهن در خودش گشوده شود ، به روشنی می بیند که دچار چه فلاکتی گردیده ، وذهن ، اورا گرفتار دورِ باطلی در خود نموده است . لازمه اش این است ، که برای مشاهده ی ذهن در خویشتن ، خود قدرت این فعل را در خود تقویت نماییم که غیر ممکن و محال نیست .
« ذهن حجمی از خاطرات ، دانستگی ها ، امیال وآرزوها ، واعمال وافکار وتصوراتی که برای ما هویت شده اند وهمچنان مارا دردام خود نگاه می دارند گردیده است ». ذهن ، هویتی بدلی وکاذب دروجود ماشده که این هویت القایی سعی می کند با هرترفند ودسیسه وحقه ای همچنان آدمی را اسیرتنش های خود داشته باشد . انسان ها ازدوحالت ووضعیت خارج نیستند ؛ یا اسیروخودباخته ی ذهن خود هستند که چندان اصراری برای آگاهی یافتن ازماهیت ذهن و رهایی خود ازاین دام مهلک ندارند ویا کسانی هستند که ذهن را درخود می شناسند و بقول معروف ؛ کجدارومریض سعی می کنند تا می توانند خودرا گرفتاراین غده « عقده های درونی » درخود ننمایند وازخودباختگی خود تاحد امکان به ذهن ، خودرا تا حدودی برحذر دارند . وقتی درخود عمیقآ خیره شویم به حرکت های ذهن وقوف می یابیم وآن را درخود مشاهده می کنیم . ذهن بطورممتد ومستمربرای بقای خود دنبال طعمه گشته وبه خود حیات میدهد ، ازشاخه ای به شاخه ی دیگرسرک می کشد « آنچه را درذهن خود درگذشته ، با کسب تجربه ، بانگاه ، باارتباط ، با تجزیه وتحلیل ، ثبت وانباشت کرده ایم » ونزدیک ترین طعمه ای که می تواند آدمی را اسیرخود نماید را انتخاب کرده وصاحب خودرا به دام می اندازد ، مساله ای برای آدمی مهم است ، برای فرد برجسته ترازسایراموراست ، ذهن همان موضوع وسوژه را برای بقای حیات خود برمی گزیند وفرد را گرفتارمی سازد . مشکل اینجاست ، اغلب نسبت به ماهیت ذهن خود ، آگاهی نداریم وهمیشه درزنجیره ی ذهن گرفتاریم . ونیزاعتراف می کنم که رهایی ممتد وهمیشگی « هوشیاربودن مداوم دربرابربازیها وتنش ها ی ذهن » و رها بودن ازترفندهای ذهن کار دشواری است وکسی که چشمش به حرکات واعمال ذهن درخودش گشوده شود ، سعی می کند تا حد توان درمسیروحرکت هایی خودرا قرارندهد که گرفتارزندان تاریک وقفس بسته ی ذهن و ترفند وزیرکی های ذهن خود شود . درزمان معاصربخصوص این امری دشواروبرای اکثریت ما غیرممکن گردیده است . ذهن حجمی ازحقه ومکردروجود انسان شده ،که فعلی جزنیرنگ ودسیسه را نمی شناسد چون خود ذهن ماهیتآ وکمآ وکیفآ جز خدعه وفریب نیست . ذهن کلافی ازفریب است که درگوشه ای یا درنقطه ای ازمغزجای گرفته است وکارذهن جزبازی دادن انسان نیست . ذهن هویتی بدلی وغیرواقعی دروجود انسان گردیده است وسعی می کند چشم وگوش آدمی را بسته وآدمی راازدرک این واقعیت که ؛ ساختارذهن فریب است وهویت واقعی انسان خارج ازحیطه ی ذهن است ، بازداشته و همچنان با حیله ودسیسه آدمی را دراسارت خود نگاه دارد . ذهن با بازیگری های بیهوده وواهی وبی اساس ، آدمی را سرگرم می سازد والبته نفس وکارکرد ذهن این است که اینگونه برای انسان هویت وشخصیت خیالی بیافریند ولی نفس ذهن ، زیرکی ودروغ وبازی شده است و برای خود ذهن انسان واقعیت دسیسه وترفند ها یش قابل درک نیستند ، ذهن ازدیدن اعمال محنت بارخود عاجزاست . ذهن قدرت مشاهده ی خودرا ندارد وباید به نیروی دیگری درخود چنگ بیاندازیم تا قدرت دیدن ذهن را به دست بیاوریم . همان ذهن را «خود» می خوانند ، ذهن را« نفس» می خوانند . ذهن وخود ونفس یکی هستند که شیطان نیزنام دیگر نفس و ذهن وخود دروجود انسان ودرضمیراوست . کسی که بتواند با آگاهی کامل ، وبا کسب نیروی سرشاردرونی خود ، و با هوشیاری وبیداری مداوم و دمادم ، خودرا ازاسارت ذهن ومکروحقه های آن خلاص نماید شاهکارنموده است که با توجه به گردش تاریخی زندگی یکایک انسان ها تا به امروز، امری ظاهرآ محال می نماید . انسان قرنهاست که ناآگاهانه وناخودآگاهانه وناخواسته دردام این عفریت درونی گرفتارشده ووجود همین عفریت را برای خود هویت واقعی میخواند ، اختیارخودرا صددرصد به ذهن خود باخته است وهرشیوه وراه وروشی را ، ازنظراندوختن دانش ، انباشت ثروت ، تفکرات واعمال وعقاید معنوی و ایده آل وآرمانی ، همه و همه را که برمی گزیند تمام آنها صرف حفظ و بقای همان ذهن ، خود ونفس می شوند . آری . این ساختاروکیفیت وماهیت ذهن ما وهمچنین خالق وآفریدگار هویت وشخصیت ماست وتازمانی که گرفتاراین وصله ی نانجیب درخودباشیم جز شخصیت وماهیتی تصوری وخیالی برا ی خود نمی سازیم ، وجزاین شخصیت پوشالی را درخود تقویت نمی کنیم وجزمرید وسرسپرده ی هوی و هوایی درخویشتن نیستیم . اما انسان ها شاید اغلب این واقعیت را درخود می دانند وغیر شهودی ویا نیمه شهودی درخود می بینند ، ولی سعی می کنند ازاین شخصیت نفرینی وغیرواقعی خویش خودرا به هر بهایی بطورمداوم وپیوسته بی خبرنگاه دارند که بی خبربودن ازاین وصله ی ناجورجزخودباختگی وسرسپرده گی به همان وصله نصیب مان نمی کند . انسان گرفتارذهنیتی کاذب درخود شده که آن را برای خود واقعیت وحقیقت وجودی خویش می پندارد . انسان غیرارادی گرفتارپدیده ای توهمی وخیالی درخود شده است که همین پدیده به او اعتباروامتیازوشخصیت وهویت خیالی میدهد وبه همین دلیل آدمی قدرت وتوانایی درهم شکستن این پدیده ی کاذب را درخود ازدست میدهد . برای درهم شکستن وویران کردن این وصله ی ناجور درخود ، انسان نیازبه یک انرژی و قدرتی قوی دارد که با کمک آن نیرووانرژی سرشار، که درهرانسانی نهفته است - می تواند این دشمن درونی را درخود شکست داده وخودرا ازاسارت آن نجات دهد . ذهن آدمی نیرویی محدود وشکست پذیراست وبا قدرت مشاهده می توانیم نیروی محدود ذهن را درخود ، کم رنگ وکاملآ بی اثروخنثی نماییم . بعدازخنثی نمودن ذهن ، نیرووانرژی دیگری درانسان به فعلیت میرسد که یک قدرت مافوق ونامحدود وبیکران است .
خلوت دل نیست جای صحبت اغیار
دیوچو بیرون رود فرشته درآید .....حافظ
دنیا همیشه مکان رنگین وفریب انگیزی برای اغوای انسان بوده ودرزمان معاصربه دلیل رشد عقلانی وعلمی آنها ووسعت جهان برای آدم ها دامنه ی فریب بسیارگسترده ووسیع شده است ، وآدمی نیزگرفتارچالشی درخود می باشد که به سهولت نمی تواند ازاسارت این چالش درونی خودرا نجات بدهد وهمین نکته برای هر انسانی درهرزمان و همیشه سرنوشت تعیین کرده اند ، اما این سرنوشت انسان سرنوشت واقعی وفطری وخدادادی او نبوده ونیست ورهایی آگاهانه وکامل انسان ازاین سرنوشت القایی وتصوری ، سرنوشت واقعی اوست . یکایک ما انسان ها درهمه ادوارواعصار ، تاوان بسیارسنگین غفلت وبی خبری وخوااب آلودگی خودرا می پردازیم اما هرگزچشم خودرا نگشوده و خودرا ناآگاهانه جبری سرنوشت پرازمحنت ورنج وعذاب خود می دانیم . اما سرنوشت ما هرگزاین چندروزه ی عمر پرازدردوادبارومصیبت و اندوه ورنج نیست . کشف تمامیت فراموش شره ی آدمی ، واقعیت اوست . واگرروزی جهان بطور جمعی به این ادراک و فهم و نتیجتا کشف واقعی خود دست بیابد ، بعداز آن است که جهان بشری از ریشه و بنیان متحول و دگرگون گردیده و کل بشریت به رستکاری و آرامش حقیقی دست خواهد یافت .


0