شعرناب

زندگی ریاضیات است

به نام او که وصفش در مجموعه اذهان نمی‌گنجد؛ و میانگین الطافش به موازات نیمساز ازل خطی تا ابد می سازد؛ و آنگاه که اراده دَوران محیط حکمتش را کردیم، در شعاع نادانی به نقطه تسلیم رسیدیم؛ و این از مختصات ماست. و این سخن پربهای دانشمند گرامی که فرمودند "زندگی ریاضیات است بیایید خوبی ها را جمع کنیم دعواها را کم کنیم شادی ها را ضرب کرده دردها را تقسیم کنیم نفرت ها را زیر رادیکال ببریم و عشق ها را به توان برسانیم" نیکو و زیباست. این دانشمند گرامی در ابتدا به جمع خوبی ها اشاره می کند که به علت آنکه مقدار منفی برای خوبی تعریف نشده به عددی مطلوب‌تر میرسیم حتی اگر خوبی ها صفر باشند. در مورد دوم هم به همین اثبات رامینماییم فقط باید توجه داشت که دعوای کم را از مقدار بیشتری از تفریق کرد چراکه در غیر این صورت عددی کوچکتر از صفر دست می یابیم که غیرقابل قبول است. درمورد ضرب شادی ها حتماً باید مجموعه مربوطه مشخص گردد؛ چرا که در حالت کلی همواره ضرب دو عدد و مقدار نشان دهنده دستیابی به عددی بزرگ تر نیست به طور مثال اگر شادی یک نفر یک دهم واحد و شادی مفلس دیگری یک صدم باشد و این دو اتفاقاً شادیهایشان را در هم ضرب کنند به عدد یک هزارم می‌رسند که در این صورت باید گفت: "باز هم به شادی خودشان، ما که در این ضرب خیری ندیدیم."
و یا از تقسیم دردها، که اگر درد شخص مقدار معیّن ایکس (x) باشد و درد خوشبخت دیگری اپسیلون (ε) باشد (چون هیچ کس در دنیا وجود ندارد که غمش صفر باشد، ضمناً در صورت وجود چنین فردی تقسیم تعریف نشده می گردد.) تقسیم دردهایشان بر هم اثر از مثبت بی نهایت در می‌آورد و در بررسی زیر رادیکال بردن نفرتها این سوال در ذهن انسان ایجاد می‌شود که فرجه رادیکال مورد نظر آقای گوینده چه بوده است فرد بود یا زوج و غیره؟ به هر حال همواره جذرگیری پاسخ نزولی ندارد بلکه امکان دارد به مقدار بیشتری برسیم. به طور مثال جذر عدد بیست و پنج صدم برابر نیم است که نیم از بیست و پنج صدم افزون تر است. این روا نیست که مقدار کمی نفرت را به زیر رادیکال برده و آن بیافزاییم. درباره به توان رساندن عشق نیز همین موضوع صادق است. و با توجه به موارد فوق درمی‌یابیم که حتی در زندگی ریاضیاتی نیز همواره توام با دقت توجه به همت و حساسیت است و همیشه حساب دو دو تا چهارتا نیست و موفقیت در مجموعه حقیقی زندگی مرهون دانستن مفاهیم اصولی و منطقی جبری است و می‌توان گفت که حیات حسابی ساده‌تر از زندگی عادی نیست و در هر مورد از راهی که وارد شدیم منطق و واقع‌بینی ضروری است و سعادت بشر مستلزم درک واقعی صحیح واقعیات است.


0