شعرناب

وسوسه می خواست خدا

وسوسه می خواست خدا
به خودم گفتم ،می‌خواهم بشناسمت خدا!
گفت، پس بشناس خود را
گفتم خودم؟! خودم می‌بینم,می‌شنوم و حس می کنم تو را
می تونم انتخاب کنم با همه خوب بودن یا بد بودن را گفت تو از جنس همان خدایی،
با کمی وسوسه و پرماجرایی
خدا هم، می‌بیند می‌شود و حس می‌کند و اراده دارد با تو خوب باشد یا انتخاب کند بودن را
با همان اراده مطلق خدا گرد هم آورد ۹۹ اسم اعظم را
با همین اراده مطلق به صف کشیده در جوشن صفاتش را
اما خدا وسوسه نداشت
خدا دلش وسوسه می خواست
می‌خواست ببیند اگر جای تو باشد چه می شود قصه ها
جای تو، پر از وسوسه ها، برای همین نمی شود تکراری برایش قصه های ما
برای همین از کارهای بدمان گریه‌اش می‌گیرد ،اما سر لجبازی تمام نمی‌کند داستمانمان را
خدا در بارگاه باشکوهش
با همه خاصیت های خوبش
نشسته و فکر می‌کند خدا
تصور کرده و نشسته ب تماشا
خودش را در تن تک تک ماها
خدا از روی حکمت به شیطان داد چنین امتیاز را
خدا خواست ببیند معجزه وجودش ، در تن کدام انسان ها میکند غوغا
نگاهی کرد به خاک زمین به آب و آتش، خدا
به هر ماده‌ای از روح خودش پاشید و آغاز شدماجرا
نشست به تماشای خودش در همه دوره‌ها و عصرها
ا از همان ازل تا به ابد نقش‌ها را دید خدا
می دانی کهکشان و زمین و خورشید همه دور چه می چرخند ؟
می‌گردند به گرد چهارده معصوم که شده‌اند قربانی بلا
آنها با وجود وسوسه و خاک بودن شدند عین خدا شدند دریا برای اتصال ما قطره ها
به صاحب مون، به همون خدا
خدا همیشه بیزاره از حسد وغرور وکشنده های آن اراده ها
که تنها گناه شون بود رسیدن به عشق خدا
ببین حرف نداره عدالت خدا
تو خودت اگه بودی حاضربودی جدای از رنج وبلاگ
در سیرابی یک حیوان، بکشی هم نفس ها
که بشی عزیزترین مردم این دنیا
یا میگی چی؟!چقدر سخت و متعفن!اه
می خوام نباشم جزو بهترین مردم دنیا!
پس ببین!رنج سخته اما بیهوده‌ نیست حتی این روزها
به قول سیدعلی رهبرمتقی مان،ارامش!
حوادث این روزها،
امده ومیاد که تند برسانند ب قله ها مارا
که وصل کند جهان قطره ها،از بلا ب دریارا
ب قول حدیث نفیس،امام صادق مان
رنج مردم زمان ظهور،برتری انهاست در همه عصرها
چراکه ما به انچه می دانیم صبر می کنیم
درحالی که انها صبر میکنندبه انچه نمی دانند،در پس پرده ها
با آرزوی سلامت وعافیت وصبر ودوست داشتن خدا،
برای مردم عصرمان،تا فرج حضرت قائم،ولی الله


0