شعرناب

دوستم تعریف می کرد

دوستم تعریف می کرد زنم گفت پاشو از خواب صبح شده روز مرد مبارک یه سویچ داد بهم
اشک تو چشمام جمع شد گفتم برام ماشین خریدی گفت حالت خوبه سویچ ماشین قراضه خودته جورابی که دیروز برات خریدم تو ماشین جا مونده
2
دوستم تعریف می کرد رفته بودیم مسافرت دوربین قدیمی عکاسی رو با خودمون بردیم 36 تا عکس از کلی جای قشنگ با ژست های مختلف خانواده انداختم بعد برگشت رفتم مغازه همسایه که عکاسی بود برا ظهور عکس ها کارمند مغازه دختر خانومی بود با من سلام علیک داشت و کلی رودربایستی دوربین گرفت شروع کرد به چرخوندن فیلم برگردون هر چی چرخوند می چرخید و فیلم اولش نمیومد گفت احتمالا" فیلم پاره شده رفت تو تاریک خونه بعد یه دقیقه برگشت گفت دوربین که فیلم نداره یادم رفته بود فکر کرده بودم دوربین فیلم داره


0