شعرناب

بازگشت(داستان کوتاه چند خطی)

خدا گفت:
خوش آمدی! ولی چرا ناراحتی؟!
با شرمندگی سرش را از کفن بیرون آورد و گفت:
معصومیتمرا... جا گذاشته ام😥
(م. فریاد)


0