شعرناب

شفاخانه

به هوش باش دلی را به قهر مخراشی
به ناخنی که توانی گره گشایی کرد
این بیت وقتی به نظرم رسید که در حال تامل روی یک پرنده کوچک بودم.که چند دقیقه قبلش کاملا مرده بود.حتی سکته ناقص هم نزده بود کلا جان به جان افرین تسلیم کرده بود اما من تسلیم نشدم و به شکلهای مختلف قلبشو احیا کردم.البته وسط احیا خیلی گریه کردم التماس کردم.گفتم بمون من مواظبتم .
حدود ده دقیقه گذشت که دیدم بدنش از حالت خشکی خارج شدو پنجه هاشو باز کرد و همینطور یک چشمشوهمینطور که داشت زیر چشمی منومیپایید و تو دلش فحشم میدادکه چرادوباره منو اسیر این دنیاکردی .از خوشحالی و ذوق داشتم پر در میاوردم.و خدا کمک کرد یه پرنده ی کوچک دوباره زنده شد.
اینها رو نگفتم که فکر کنین من شفا میدم😀اگه چنین قدرتی داشتم یقینا اول خودمو شفا میدادم.اینا رو گفتم بدونین یک چیزایی ورای تصوراتمون هست یک قدرتهایی یک احساساتی.اینا رو گفتم چون من ازون پرنده بدم میومداما لحظه ی اخری که دیدم از دستش دادم به التماس افتادم که بمون فقط زنده بمون.این پرنده واسه من هیچکاری نکرد تازه کلی دون میخوره که تو این شرایط باید دنبال وام خرید تخم کتان باشم براش اما این کوچولو یک موجود زنده تو زندگی منه.
خیلی هامون عزیزانی و داریم که قدرشونو نمیدونیم فکر میکنیم نباشن ما میتونیم زندگی کنیم میتونیم شاد باشیم واسشون کلاس میذاریم.بهشون پشت میکنیم .اما یه روز میبینیم جای خالیشون تو قلبمون درد میکنه.یه روز حس میکنیم نفس نداریم و تنها عطر حضور یک نفر باعث میشه به زندگی برگردیم.
میتونیم قلبشو بگیریم نوازشش کنیم بهش گرما بدیم و میتونیم بشکنیمش زخمیش کنیم .میتونیم معجزه باشیم میتونیم یک ایه از محبت خدا باشیم یقین دارم به تعداد تک تک مون معجزه وجود داره.میتونیم زندگی ببخشیم میتونیم باعث شادی همدیگه باشیم .میتونیم مهربون باشیم.پس چرا وقتتونو با ناراحتی با کینه توزی با دشمنی تلف میکنیم.
امروز که کنار همیم لذت ببریم شاید فردا من نباشم.تو،او،ما،شما،ایشان،انهانباشند.هیچ کس از فردای خودش خبر نداره.
امروز که هستی عاشق شو.عاشقی کن و در کنار عزیزانت زندگی کن تا فردا حسرت نبودنشون باعث اه سوزناک حسرت نشه و قلبتو به اندازه گودال ماریانا سوراخ نکنه.
با ارزوی خوشبختی و سعادت برای همه شما عزیزان و دوستان عزیز تر از جان
شعله


0