شعرناب

درمانده

روزی عاشقی درمانده که محبوبش را از خود آزرده بود؛ در کنجی زانوی غم بغل گرفت و به خدایش گفت: خدایا!!!نمیدانم چرا آنکه برایم عزیزتر است بیشتر رنجش میدهم و قلبش را می شکنم. انگار ما انسانها ناخواسته محبوبمان را با آنکه برایمان عزیزترین است ولی با قضاوتهای عجولانه مان و گاهی با رفتارهای کودکانه مان موجبات رنجشش را فراهم می کنیم.
دخترک عاشق به خدا گفت: حال چه کنم که محبوب مرا ببخشاید؟؟ خدا لبخندی زد و گفت: عاشقی همین است. معشوق همه ناز است و عاشق همه نیاز. در این راه پر فراز و نشیب خودت را به من بسپار، تا در سختی عشق صیقل بینی و زلال شوی. مثل روز اولی که از مادر متولد شدی پاکِ پاکِ پاک....چرا که ما شما را در سختی آفریدیم و عشق مقدس است. و بدان که ببخشش اولین گام عاشقیست. و معشوق تو را خواهد بخشید....


0