شعرناب

هدف من، رؤیایم هست

امشب می خواهم کمی از روزمرگی های تکراری ام دور شوم. شده برای چند لحظه! شده با نوشتن های بی سر و ته ام! می خواهم خودم به خودم ثابت کنم که دنیا، رنگ دیگری نیز می تواند داشته باشد.
امروز می خواهم یک سطل آب یخ را، روی احساسات حبس شده ام بریزم تا بلکه به خود آیم. تا بلکه نجاتشان دهم. به خود آیم و به یاد آورم که چندی است از خود دور شده ام. که چندی است مسیر رؤیاهایم را گم کرده ام.
من دلم بین آن کاغذ و خودکار ها جا مانده است و آن وقت خودم را گذاشته ام پشت منطق های عبثم! نمی خواهم خط بکشم و فاصلهٔ زجر آورِ میان منطق و احساس را برایتان نشان دهم. هر چه که باشد، شما بهتر می دانید که از احساس تا منطق چه قدر راه است. من هم می دانم! به همین خاطر هم هست که می گویم دیگر می خواهم راهم را پیدا کنم. من آدمی نیستم که بی رؤیا بتواند دوام آورد. هدف من، رؤیایم هست! حال هر چقدر که می توانم هدف های فرعیِ دیگری نیز داشته باشم. ولی این را به خوبی می دانم که حاضر به گذشت از آرزوی دیرینه ام نیستم.
تصمیمم این است: دیگر قانع نخواهم بود! مِن بعد، هدف های فرعی ام را جای هدف اصلی ام، جا نخواهم زد. همواره به دنبال رؤیایم خواهم دوید حتی اگر به من ثابت شود که هرگز به آن نخواهم رسید.


0