شعرناب

معرفیِ قالبِ شعریِ جدیدِ « تَوالی »

بنامِ یزدانِ پاک/
بعد از قالبهایِ گریزْلووپ و همچنین شعرْنِگاره از حقیر، امروز یعنی ۹۹/۴/۶ قصد بر آن دارم که قالبِ شعریِ تَوالی را برای اولین بار از این سایت به شما هنرورزان و ادبا بشناسانم.
اسمِ آن همانگونه که از ظاهرش پیداست از پیوستگی و همراهی و توالی می آید ( تکرارِ بی وقفه )
این قالب دارایِ شرایط و خصائصی است:
۱_کوتاهِ آهنگین
برخلاف پریسکه و سپید و غیره حتما باید دارای آهنگ باشد یعنی بدون آهنگ محال است که توالی باشد
۲_پیوسته و پی در پی ( این ویژگی، یعنی تسلسلِ واژگان و ضرب آهنگِ پیاپی اش از ارکانِ اصلیِ توالی است)
۳_ وجودِ علامتِ سوال در پایانِ شعر، میتوان گفت تنها علامتِ سوال است که در انتهایِ سروده می آید.پرسش میکند،نزدیکِ صنعتِ واسوخت است اما تنها پرسش میکند،متحیّر میشود،طبیعت را به چالش میکشد،آفرینش را....و حتی معشوق. سوال میکند و سکوت. ولی از معشوقِ خیالی اش بِسانِ واسوخت،شِکوِه یِ مصلحتی نمیکند. به تفکر و تأمل و واگویه و نگره و پویش و تفکر و بهت وا میدارد،گویی به سمتِ اندیشه میپیچد.
۴ _ضرب آهنگِ آن بدونِ ایستایی ست یعنی تمامِ سروده از واژه یِ اول تا پایان بی وقفه تداوم دارد ( لیکن گاهی تنها یک واژه یِ اولِ آن میتواند نقشِ ربط و صفت و ضمیر و غیره داشته بلافاصله اثرِ آهنگین را به اتمام برساند، ضرورتا یک یا دو واژه یِ نخستین اش به اینصورت است و بیش از آن ریتم و ضرب آهنگِ توالی را به هم میریزد و نهایتا از توالی خارج میشود که دیگر توالی نیست. مثلا این شعر زیر که موسیقی اش زیبا و پیوسته است ولی چون در وسطِ آن وقفه ای ایجاد گردیده بنابراین دیگر توالی نیست:
چَمید
و
میچَرَد یکسان و پنهانی
به وقتِ هی هیِ گاواره بانِ دشتِ سوسن ها
چراکه شعر در قسمتِ میچَرَد و پنهانی، به یک سکته و وقفه یِ مشهودی رسیده است گویی وارد جمله و تالار بعدی میشود و از نو مجددا بار خود را میبندد، خب اما دیگر پیوستگی ندارد.
توضیح بیشتر اینکه: تَوالی در یک جمله،و گاهی هم استثنائا در دو جمله تمام میشود
میتوان گفت مصوتِ صدا دارِ کوتاه ( َ ِ ُ ) یا همان فتحه و کسره و ضمه در این قالب نقشی بی بدیل دارند و رویِ همین هست که سُروده میچرخد.
در زیر تعدادی از توالی ارائه میگردد:
بی تو
بارانِ خیالاتِ کدامین خوابِ خیسِ پُر زِ رؤیایِ تو میبایَد؟
________________
بگو آیا پَریشِ گیسوانِ پُر غرورِ
جنگلِ فردایِ افراهایِ بارانی؟
__________________
کدامین ناله یِ مغمومِ سارِ شاخه یِ لرزانِ پاییزی؟
_______________
کنارم قابِ عکسِ روزگارِ حسرتِ عمرِ پریشانِ خیالِ خوابِ خالِ لحظه یِ دیدارِ پایانیست؟
_____________________
رَمیدَست باورِ آهویِ زیبایِ چمنزارِ دیارِ خاطراتِ دور؟
_____________________
صدایِ سالیانِ خفته یِ آوازِ تنهایِ زمستانی؟
______________________
میانِ چشمه سارِ سنگهایِ خفته یِ آبائیِ لیلا چه میجویی؟
______________________
نیایِ بِرنوِ ویرانگرِ مَردانِ ایل و یادگارِ دشتِ زنبقهایِ فصلِ سردِ سالِ کوپه یِ گرمِ بهاری تو؟
__________________________
هوایِ سرد و ناگیرایِ بی نور و چراغ
و
باد
و
باران و خیالاتی؟
_______________________
تو را
بینِ شکافِ پرتوِ دورِ شبِ دامنْ کِشِ خورشیدِ سُرخِ مُرده یِ محزون بِگیرانَم؟
///////////////////////////////////////
بامهر_ عیسی نصراللهی
۹۹/۴/۶


0