شعرناب

بانوی آفتابی من!

مهربانم سلام
دیشب دلتنگت شده بودم. سراغت را از ماه و ستارگان گرفتم. آنها هم بی‌خبر بودند.
گفتم سراغ خودت بیایم...
بانوی آفتابی من، احوال مهتابی‌ات چطور است؟
چه خبر از تمام خوبی‌هایت و تمام بدی‌های من؟
نکند طاقت صبرهایت در برابر ناملایمتی‌های من به سر آید یک روز؟
روزهای بسیاری را از طواف کعبهٔ وجودت دور بودم و مشتاق زیارت تنت، در انتظاری دردناک مانده‌ام... چقدر تداوم انتظار را زجر بکشم...
چه کنم؟!، دلم برای تمام مهربانی هایت لک زده است...
با تمام نامهربانی‌هایم، مهربانا‌، مهربانه دوستت دارم.
می‌دانم خسته راهی، ببخش مرا اگر همراه خوب تو نبوده‌ام؛ فقط خواستم که بدانی با تمام دلْ، دوستت دارم.
دیگر بغض و دلتنگی راه نفسم را بند آورده، بی تو اینجا هوا برای عاشقی کم است... دعا کن زودتر این خلاء با دیدار مبارک تو پر شود.
دلتنگی درمان ندارد، راه دارد.
دیدارت را اجابت بفرما...
آمین!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)


0