شعرناب

کوتاه در موردِ نقشِ فروغ در تحولِ شعر

بنام یزدان
میتوان گفت که فروغِ فرخزاد در زمانه یِ دارایِ رنسانس و تزعزعِ اجتماعی و از سویی، در پستویِ واپس زدگیها و سرخوردگیها و عصبیتها و عصیانهایِ کور و زمخت، در آن آشوبْ پناهِ بی مأمن، بِسانِ ستاره ای درخشید و رفت.اساسا شکستن تابو و بازگشت به سویِ نابازگشت، آن هم بوسیله یِ جنسی آفریده شده از احساس و عواطفِ دهه یِ بیستی، هنر میخواست و یک معجزه یِ درخشان بود که فروغ آن سهم را از آن خود نمود. اگر پَروین، کلاسیکِ قُدما را با مناظره و گفتگویِ محتوایی و ارزنده رونق بخشید و زنانِگی را شهره کرد، فروغ را باید کاریزمایِ معاصرِ رفورم و وارونگیِ دردها و رنجهایی دانست که جنسِ زیبایی را دوباره فریاد میزند و قدمِ نخستینِ فِمِنیسمِ ادبی را بنیان مینهد. در این وادی، فروغ بینظیر است و نستوه. که هم او، فریادِ رسایِ جذامِ دغدغه مندِ عطوفت میشود و از پشتِ دَرِ خانه اش، گرگِ خیانت و آلودگی را از دامانِ روزگار پاکیزه میبیند..... وای کامی، کامی*، بردار سَر از دامنِ مَن.... این است که فروغ، طلوعِ تابانِ روزنه یِ تحول میشود.
همیشه پیشگامانِ هر هنری،قابل احترام اند... نیما در حیطه یِ تجددِ سبک اش
و فروغ در تحولِ دنیایِ ادبیِ زنانگی
فردوسی اما، نقشِ بی بدیلِ میهن پرستی و اسطوره گراییست، پافشاری بر روی ایده ای که در برهه یِ پان اجنبی گراییِ محض بوده و شجاعت و چیره دستی اش را به دنیا شناسانْد.بِسانِ ایلیاد و غیره ولی سَر تر از آنان.
اینکه شعرِ پارسی و ایرانی و کُلا پاسداشتِ شعر را به نامِ شهریار نامگذاری نموده اند، بنظرم چیزی جز کُشتنِ فردوسیِ بزرگ نیست. این رفتارها باعث گردیده که نظامی و مولوی و فلان و شمس و غیره را از دامنه یِ ایرانی بودنشان بِرَهانند و به دیگران دو دستی بدهند. میدانید دولتِ ترکیه از قِبَلِ آرامگاهِ مولانا و دنیایِ توریسم و منافع اقتصادی و فرهنگی اش چه سودهایی میبرد؟ حتی رویِ مزارِ مولوی در قونیه اشعارِ فارسی و تنها زبانِ ایشان درج گردیده که ظاهرا دانشجویان تُرک با افتخار به توریسم ها میگویند که بله، این نوع زبان( فارسی!!) که بر روی قبر مولوی حک شده، زبانِ پیشینیانمان است که کم کم از بین رفته. !!!! یعنی حتی نمیدانند که این شاعر پارسی گوی بوده و ایرانی و اصلا شعر فارسی چیست؟ باید از غصه و از دست دادنِ این بزرگان گریست.
آنوقت، کسی که هویت، زبان، اساطیر و پیشینه یِ مان را نگه داشته است ( فردوسیِ سُتُرگ) برایش یک بزرگداشت خالی هم نمیگیرند... نامگذاریِ شعر به نام ایشان، پیشکِش.
ملتِ بی هویت، یعنی پدرِ درخوری نداشتن.
____________________
* کامی، کامیار _ پسرِ فروغِ فرخزاد
در پناهِ مهر_ 🌹
عیسی نصراللهی


0