اصطلاحاتِ عرفانی(قسمت 2)1. ابدال: واصلان به حق اند که به واسطه ی عاری شدن از قیود مادی و رفع حجاب ماده میتوانند به اشکال و صور مختلف نمودار شوند. به همین جهت رجال هفت گانه از اولیاء الله را ابدال گویند که مرتبه آن ها پایین تر از قطب است. 2. ابر: در اصطلاح حجابی است که سبب فضول و زیاده گویی گردد و همچنین پرده عبودیت و ربوبیت است. فیض را نیز ابر گویند. زیرا ابر حجابی است که سبب وصول شهود باشد. 3. ابرو: مُراد، صفات است چون حاجب ذات میشود و عالم وجود از آن جمالی میگیرد. 4. اتحاد: وحدت، یگانگی، مشاهده وجود واحد مطلق، زیرا تمامی اشیاء به خاطر او موجودند هرچند معدودند. "ما به تو قائم چون تو قائم به ذات". 5. اتصال: در برابر انفصال، به حق پیوستن است. نهایت احوال سالک این است که به محبوب خود متصل شود و این حال بعد از تمامی وجود محب حادث میشود زیرا قبل از فنا امکان وصول نیست. 6. احوال: جمع حال؛ وارد غیبی است که بدون اختیار و اراده سالک از جهان غیب بر او وارد میشود و از جمله مواهب است؛ مثل: قبض، بسط، شوق، احوال، سریع الزوال اند و مثل برق میگذرند اگر ثابت ماند حدیث نفس است اگر نه حال. 7. اختیار: آن چه را حق برای بنده اختیار کرده است بنده نیز بر خود اختیار نماید. بنده به اختیار خود آن را بر نمی گزیند بلکه به عنایت ازلی اختیار میکند. 8. اَخیار: همان ابرارند یعنی هفت تن بر گزیده از بین سیصد و پنجاه و شش مردی که اهل غیب اند. 9. ادب: نگاه داشتن و رعایت شرایط هرچیزست و در اصطلاح ملکه ای است در شخص که اورا از کارهای زشت باز دارد. 10. ارکان سلوک: ارکان سلوک شش و شرایط آن نیز شش است. ارکان سلوک: هادی_ارادت با هادی_فرمان برداری از او_ترک رای و اندیشه خود سالک_ترک اعتراض_ثبات و دوام بر شرایط سلوک. شرایط سلوک: ترک مال و جاه_صلح با خلق(نیازُردن به دست و زبان)_ عزلت_صمت_جوع_بیداری. (8 1 4 1 4)
|