غریبانهغریبانه توی این شرایط کرونایی همه چیز بدجور ریخته به هم . عروسی که دیگه بدل شده به یک موضوع مسخره . فکرشو بکنید که چند نفرانگشت شمار که حتی از حضورشون کنارِ عزیزانشان میترسند ، دارند میخونن : گل به سرعروس یالّا دامادو نبوس یالّا، داماد هم نبوسیده ، فقط یه گلی به باغچه دیده ، بعدش هم رفته چیده ، و الی آخر... بعدش چی ؟ آنوقتها که دستی به سر وگوش هم می کشیدند آخرعاقبتِ ثلث شون جدایی بود حالا که حتی نمیتونند به هم دست بدهند ، نهایتاً با مشتشون آرام به هم میزنند . تازه اگراین پشتِ مشت زدن ها به هم، نتیجه اش بادمجان کاشتن زیر چشم ها ، ناشی از مشت واقعی نشود . ازهمه جالبتر،خبری توی اخبار بود که به ریای همیشگی، ازتهیه جهیزیه - جهت راهی کردن زوج هایی که خیلی راحت تحت تأثیر گفته های رسانه ای قرار می گیرند - خبر میداد . قبلاً که میگفتند : ثواب داره ، ولی الآن هم ثواب داره ؟ آنهم دراین تنگنا ، که حتی نمیتونن همدیگر را ببوسند ؟ پس ماجرای عشقه چی میشه ؟ راستش من که شک دارم در این شرائط کرونایی این حرکت ، عاقلانه باشه . مشترکین قبلی زندگی توی کارشون موندن ، دارن مشترکای جدید خلق میکنند . فکرش را نمیکنند الآن هریک ازآن دختر و پسرمجرد ، مجبورند با هر سرو کله زدنی شده زندگیشونو بکنن ، ولی وقتی دونفر شدند نیازهای جدیدی ایجاد میشود که باید درحد معقول ارضا بشود ، ولی با این اوضاع ، چگونه ؟ اون دونفرهم تبدیل میشوند به سه نفر و الی آخر... توی این بیکاری، خودِ اون یه نفر، کلاهش پسِ معرکه است. اینهمه نون خورِجدید را چجوری جوابشونو بدهد ؟ حالا فرض کنید با یک جهیزیه مفت، گول خورد ، صدتا چیز دیگه ، مهمترش اجاره خونه با این قیمتهای نجومی و قیمت یک کیلو گوشت که قیمتش معادلست با ده درصد حقوقش آنهم بشرط اینکه کارکنه چی ؟ در نتیجه فقط بدبختی میمونه وبدبختی . آنوقت دیگه شما نیستید کمکشون کنید . یه یخچال و یه گاز و یه پنکه و یه بخاری دادید بهشون و حاجی حاجی مکه . حالا اون خنگ خداها بمونن و تا نمیدونم کِی، بزنن تو سرشون . درنتیجه یا به آمار طلاقی ها زیاد بشه یا با خون جگر بسوزند وبسازند و شعرشونو بسرایند و با دکلمه اجرایش کنند : وای ای زندگی ! تف به این زندگی . میدونم حرفم تلخه ، چون واقعیته . چون اونکه جهیزیه هدیه ای را گرفته اگروضعیت بسامانی داشت که نمیگرفت . حال به فریب یک جهیزیه ، یا نهایتاً یک وام صنارسِی شِی (سه شاهی) کلاهش پسِ معرکه است . آنکه زمانی میگفتن زن وبچه را داشته باش خرجشونو خدا جورمیکنه فقط مربوط به وقتی بود که حرکتی باشه تا برکتی ازسوی خدا بیاید. توی این شرایط که هیچکس ازخونه بیرون نیاید وبنشیند تا بصورت دیم، زراعتی بروید که نمیشه . من که فکر میکنم تنها چیزی که میشه ، علف زیر پاها سبزشدنه ، فقط همین . این حرفها مال وقتی بود که یک کیلو گوشت صد وفلان هزارتومن نبود واجاره خونه ها فلان قدرمیلیون تومن نبود که یکسال نشده باید استرس ازدیادش به قیمتِ خون باباشون و یا اسباب کشی را درپی داشته باشه . اگه با حرفم کسی مخالفه ، به اصطلاح راه بازه و جاده دراز . الحدلله روش جاریِ سعی و خطا همیشه بوده و هنوزهم جاریه . تا کی امیرکبیری بیاید و بشینه فکری بکنه . ما هم که مثل همیشه اول عمل میکنیم و وقتی ، فکر بدبختی های ناشی از آنرا میکنیم که خیلی دیرشده . درهرحال... از باب دیگر مسائل کرونایی چند نمونه اش را مروری میکنیم : عزا هم که بازارش تازگی ها خیلی گرمه . مثل عربها چهار پنج نفر میرن زیر تابوت را میگیرند آنهم چون اگرسه نفربودند تابوت کج میشد. چه جنازه هایی که با داشتن یکعالمه فامیل، بی کس وکار وغریبانه دفن شدند . کرونایی ها هم که بدون تطهیر راهی دیار ابدند . غریبانه تر از این ؟ اعلامیه های ترحیم جدید را دقت کرده اید ؟ مسجدها که تعطیله ، سالنها هم که بسته ست ، توی خونه ها هم که می ترسند مراسمی برگزارکنند ، بعضی از اعلامیه ترحیم ها شده یه عکس و زیرش اسم و فامیل آن سفرکرده ی بی چاره . صحبت از اشتباه ها نیست ، صحبت از غریبانه هاست . محبت ها هم که یه جورایی چپه شده . قدیمیا حرفهای خیلی خوبی میزدن. مثلاً میگفتند محبت تو چشمه . حالا هم که همدیگررا نمی بینند یا نهایتاً بطور نادر می بینند خدا کنه دشمنیها جای محبت را نگیره . اگرچه ، یه جورایی گرفته . چون بعضی ها مثل من ، اینطوری اند که وقتی کارداشته باشند علاوه برسرِکار رفتن ، دوست دارن باقی کارهایشان را هم با دَوَندگی به اینور و آنور انجام دهند ولی وقتی بیکار باشند حالشو ندارند حتی یک کار ساده انجام دهند. میگذارند برای روزغیرجمعه وتعطیلات. انگار انگیزه در روزهای غیر تعطیل بیشتره . سالهای پیش که یکعالمه دَوَندگی بود و مثلاً در عید نوروز کلی میهمان بازی و خریدهای شگفت انگیز ، صله رحم خوب انجام میشد ولی حالا حتی در ایام عید بعضی ها ازجمله من ، حتی تلفنی هم صله رحم روی زمین ماند و از رویش رد شدم و صدای آخ اش را هم نشنیدم . نهایتاً خودِ این ویروس ناخوانده یا حرف وحدیث اش میهمانِ خانه ها شد و میهمانی رفتن ها هم که طبیعتاً به سال بعد موکول شد . خشونت های خانگی ناشی ازحضورطولانی مدت مردان در خانه هم که موضوعی در بابِ دیگرست که حال وحوصله بیان اون فقره که اصلاً نیست ، چون حالِ آدم را بد میکند و اگر ازآن نگوئیم بهترست . ماسک ها هم بالماسکه ای را راه انداخته اند که دیگه آدم دوست و دشمنش را راحت تشخیص نمیده . نوزادی که مجبور شده بودند به خیابانش بیاورند ، باز مامانش چشم هاش پیدا بود ولی نوزاد که فقط ماسک بود. طفلکی بدجوری مؤذب بود. هرچند لحظه یک بار، مامانه ماسک را کنار میزد تا خفه نشه . یه دالّی موشه بهش میکرد و فسقلی خوشش می اومد و غش میکرد از خنده . ولی باز ماسک بود و احساس خفگی . درمجموع دیگر هیچکس نمی دانست از ماجراهای پیش آورده ی این کرونای قاتل ، بخندد یا بگرید . از عکس العملها به این دراکولای ریز که هم قد سکنه ی لی لی پوت است گالیوروار بخندد یا بگرید . بعضی ها که ، خودشان را به آن راه زدند و بی تفاوت خندیدند ولی ، بعضی ها به درست، بی تفاوت نماندند ودرحالیکه روحیه ی خندانشان را حفظ کردند، ازغمی که به جان خانواده ها در سراسر دنیا افتاده بود ، درحال کوشش و یاری به همنوعانشان ، با دستانی که به دعا سوی خداوندمهربان بود ، میگریستند . بهمن بیدقی 99/2/21
|