ویژگی عرفان شیعی هوالجمیل عرفان در لغت یعنی: شناختن، شناختن حق تعالی و معرفت (شناخت) در لغت عربی یعنی: ادراک چیزی، همان گونه که هست و عرفان در فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی یعنی:"راه و روشی که طالبان حق برای نیل به مطلوب و شناسایی حق برمی گزینند. گفته اند شناسایی حق به دو طریق میسر است: یکی به استدلال از اثر به موثر، از فعل به صفت و از صفت به ذات که مخصوص انبیا و اولیا و عرفا است. این معرفت شهودی، هیچ کس را جز مجذوب مطلق دست نمی دهد، مگر به سبب طاعت و عبادت آشکار و پنهان، قلبی و روحی و جسمی. عرفان خود بر دو گونه یا دو بخش است؛ عرفان عملی، یعنی سیر و سلوک و وصول و فنا؛ و عرفان نظری، یعنی بیان ضوابط و روش های کشف و شهود."[1] طبق عادت های گفتاری و نوشتاری گفته می شود عرفان بر دو گونه است: عرفان عملی، عرفان نظری! اما به راستی، چگونه می شود تفکیک قایل شد و گفت آن که برای ریاضت،از چاه وارونه آویزان می شود و یا چهل شبانه روز، در دخمه ای تنگ و تار به تکرار سجده و ذکر و دعا می پردازد؛ عارف است! اما کسی که بدون هیچ سلوک و ریاضتی، از نغمه گنجشکی می آشوبد و از حرکت موری به شوق می آید و از باریدن قطره ای، تن به اقیانوس تسبیح می سپارد؛ عارف نیست؟! درست است که حتی ادب، آداب دارد! ولی آن چه مهم ترین بخش و هسته مرکزی اندیشه ی عرفانی است، همان کلام مقدس و آسمانی پیامبر(ص) است که سعدی(ره) در گلستان آن را به زیور نثر آراسته است که: « عاکفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف که: مَا عَبَدناکَ حَقَّ عِبادَتِک و واصفان حِلیه جمالش به تحیّر منسوب، که: مَا عَرَفناکَ حَقَّ مَعرَفَتِکَ!» آری سزاواری شناختن، - آن هم شناخت مخلوق نسبت به خالق خویش – تنها با اولیاء و انبیای الهی مقرون است؛ چون آن چه آموخته اند از مکتب وحی بوده و آن چه برداشته اند از چشمه نبوت و امامت! اگر نبی رحمت حق(ص) می فرماید ما عرفناک ...! پس کدامین ریاضت می تواند، پلکانی– حال با پیر یا بدون پیر – به آسمان نظر بیاندازد که با آن توان به ملکوت عشق صعود کرد؟! اساس عرفان، قرار بر شناختن معبود و رسیدن به قرب حضرت او(جلّ جلاله) بود؛ ولی تطورات هزار ساله آن، از همان آغاز به قرن دوم برمی گردد؛ تصاویر بسیاری از شکل و ماهیت حقیقی آن به نمایش گذاشته است. سرفصل تمام مسیرها – طریقت ها – و خرقه ها و حمادت ها به حقیقت علوی می رسد که حضرت او نیز باب علم و اندیشه نبوی است. اما، وقتی به فرمایش خود مولا(ع)؛ «لَو تکاشقتم...»، اندکی پرده از روی برخی از اندیشه واقعی این طریقت ها کنار می رود؛ به «ما تدافنتم» می رسیم! چه مستور! چه مست! چه فناء فی الهی؛ چه بقاء باللهی!که درس «شریعت» نخوانده به «حقیقت» رسیده اند! همواره به دلیل نبود «عرفان معیار» - البته نزد منتقدین عرفان، نه عارفان حقیقی – به جای عرفان پژوهی، عرفان گریزی شیوه ای بوده که متکلمین و متعلمین معارف الهی از جهان تشیع، به آن پرداخته اند! گرنه بعد از قرآن کریم – منبع فیض حکمت الهی از چشمه سار وحی – دانش نامه ای عرفانی تر از «نهج البلاغه» را در عالم اسلام نمی توان یافت! چرا که صاحب آن خود بنیان گذار ادبیات منظم و معظم عرب است و همگان به این نکته اعتراف دارند که تفکیک و تقسیم: حرف و کلمه و کلام را برای نخستین بار، حضرت علی(ع) به یکی از اصحاب خود آموخته است. حضرت علی(ع) در نخستین خطبه – البته نخستین خطبه از لحاظ جمع بندی کتاب، که توسط سید رضی(ره) انجام گرفته، منظور است – حداقل یکی دو صفحه، به مطالبی می پردازد که نهایت ادراک بشر از عالم ماوراست! عالمی که فراتر از عرفان و حکمت و فلسفه، بر زبان «انسان کاملی» جاری شد که سرآمد حکیمان و عارفان و عالمان و فقیهان است؛ سرآمد ادیبان جهان در گفتار و پندار! حتی بالاتر؛ کردار و رفتار! أوَّلُ الدین مَعرِفَتُهُ وَ کَمالُ مَعرِفَتهِ ... کسی که علی(ع) را شناخت، خدا را نیز شناخته است؛ به قول استاد شهریار(ره): دل اگر خدا شناسی، همه در رخ علی بین به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را حال تصور کنید، کسانی که حتی «علی(ع)» را نشناختند، چگونه به خداشناسی رسیدند؟! که ما در طول تاریخ عرفان نظری و عملی، بخواهیم عقاید، گفتار و رفتار آن ها را «عرفان معیار» بدانیم؟! جایگاه عرفان نظری که خود معلوم است؛ نیاز به کعبه و کنشت ندارد و اهالی شهود با چشم بسته نیز به آن رسیده اند، اما تنها جایگاه بروز اعمال عرفان عملی قطعا باید «مکه مکرمه» و اعمال عبادی «حج» باشد! آری حج! مکانی برای رسیدن به قرب الهی! حضرت باقر(ع) سفیان ثوری و ابوحنیفه را که درمسجد الحرام عده ای را به دور خود جمع کرده و حلقه گرفته بودند؛ به سدیر نشان داده می فرماید : این ها هم آنانی هستند که بدون اذن هدایت از طرف خدا و داشتن سندی آشکار ، از دین خدا جلوگیری می نمایند. اگر در خانه های خود نشینند ، مردم برای رفع شبهات و اشکالات خود نزد ما می آیند و ما آنها را از مسیرخدا و رسول خدا (ص) باخبر می سازیم .(اصول کافی /ج2/240 ) *** همان گونه که یادآوری شد در طول هزاران و اندی سالاز روند تطورات عرفان اسلامی، در ادبیات دینی همیشه میان عرفا و متصوفین، به ظاهر در گفتار و نوشتار فرقی نبوده است ؛ ولی در باطن میان عارف و صوفی فرق بسیار است و این موضوع در بین عارفان متشرعی همچون شیج اجل سعدی شیرازی و خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (ره) همیشه مورد نقد قرار گرفته است: نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد عارف، همیشه به عرفان به گونه ای نگریسته، که در ظاهر سلبی باشد و در باطن " ایجابی " و صوفی به عرفان به گونه ای نگاه کرده که در ظاهر " ایجابی" باشد و در باطن نه تنها " سلبی " که از شدت انحراف به گمراهی و جهالت "مرکب" کشیده شود! جهالتی که نتیجه اش "انانیت" و "ولایت نوعی" است! آن چه امروز برای عرفان اسلامی – به خصوص عرفان شیعی اثنی عشری – مهم و الزامی است؛ داشتن دانش نامه و فرهنگ نامه است؛ تا هم به سیطره عرفان "تسننی" در طول قرون پایان دهد، هم ادبیات دینی را از انحراف به سوی "عرفان های کاذب" بازدارد. این واقعیت زمانی ماهیت "عینی" خواهد داشت، که میان عرفان حقیقی و عرفان کاذب؛ "سنگ محکی" به عنوان "عرفان معیار" وجود داشته باشد. تا مطالب "اخلاق اسلامی" و "فلسفه شهودی" – اشراقی – را کسی در قالب "عرفان شیعی" معرفی نکند! امروز در بسیاری از وب سایت ها و وبلاگ ها، اخلاق اسلامی را، متشرعین به عنوان عرفان اسلامی؛ و "مدیتیشن" و یوگا را متظاهرین، و مخالفان اسلام، تحت عنوان "عرفان" به کاربران اینترنتی خود ارایه می دهند. که هر دو ب میزان هم دارای زیان های مشابه است: اولی، ماهیت عرفان علمی – نظری – شیعه را تغییر می دهد؛ دومی افکار التقاطی و غیر اسلامی را وارد عرفان اسلامی می کند! *** *برداشت و کپی ممنوع است. ----------------------------------------------------------------------------------- [1]. فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی،دکتر سید جعفر سجادی، انتشارات طهوری، چ هفتم، تهران1383،ص577
|