سروش، سه گلشن، و شعر سبزسروش، سه گلشن، و شعر سبز(چندآهنگ)، قالب ها و در واقع، سبک ها یا دستگاه هایی تازه و توانمند در سرایش پارسی اند و شایان ژرف اندیشیِ بیش تری در سرزمین های سرایش پارسی. اشعاری در قالب شعری سروش 1- عمر، مانند ابر می گذرد/ بی مدارا و صبر می گذرد/ کسی از روی قبر می گذرد/ باز در فکر بازی فردا ست.// 2- راهِ راهب، دراز و جانکاه است/ کسی از راه بهتر آگاه است؟/ – تا خدا، راه، گاه، کوتاه است/ قدر یک شاخه گل، دو لب، لبخند.// 3- روزگاری که چرخِ دوّار است/ بر سرِ نیک و زشت، هشیار است/ داد آر است و یارِ دادار است/ یعنی آیینه دارِ کردار است/ و گواه.// 4- نیکی ات را زلال کن قدری/ حال دل، بی ملال کن قدری/ حال کن قدری/ شادمان باش!// (سروش، قالبی تازه و توانمند در شعر پارسی و تا حدود زیادی جامع قالب های دوبیتی و رباعی و سه گانی وپلی ست میان شعر سنتی و نو) سه گلشنی به نام حالِ آتشیِ دل (آغازگر:)“در امتحانِ عشقِ تو، ماندیم نا تمام/ اما هنوز هم غزلی هست مست فام”// (بدنه:) اما هنوز هم، نَفَسم آسمانیَ است/ چشمم بدون شُبهه، پر از مهربانی است/ شب ها به ماهتابِ تو، دستم نمی رسد/ اما نگو: جداییِ مان جاودانی است/ من: مشتریِّ چشمکِ نازِ ستاره ات/ شب های دل همیشه مقیم جوانی است/ در کهکشانِ رازِ تو پیداست گم شدَه م/ این چشم اشاره هات برایم نشانی است/ آشوبِ خوبِ حضرت محبوب را بگو:/ فهمیده ام که بینِ دو چشمش تبانی است/ خورشید بر تغزّلِ خود، رشک می بَرَد/ در انفجارِ دم به دمِ بی کرانی است/ این گونه، شادی و غمِ مستانِ روزگار/ مصداقِ بارزِ شُبَهاتِ زبانی است/ مثل مدار وقف طواف تو هستم و/ فرقِ فراق و وصل فقط واژگانی است// (پایانبخش:)“ خوب است حالِ آتشیِ دل به لطفِ دوست.”/// (سه گلشن، قالبی ست با سه قسمت مشخص در خودِ قالب شعری به ترتیب: آغازگر، بدنه و پایان بخش – با حد اکثر امکان تنوع در هر بخش) نمونه ای در شعر سبز یا چندآهنگ (میانه ی سپید و نیمایی ست؛ موزون تر و قافیه مند تر از سپید و چندآهنگ تر و دارای اوزان متنوع تری نسبت به نیمایی که با تغییر اوزان می تواند باعث انتقال از حسی به حس دیگر بشود): سپید بود/ و زیستنش سبز/ و پروازش سرخ/ و در هنگامِ گلگون ِ آسمانی شدن / آن میامی تن/ آشکار/ دلشکار/ می سرود و می نواخت/ شعرهای ماندگار/ تغزلِ خوشه های پربرکت ِ تبسم/ تبسمی آفتابارانی/ آن چنان که کشتزارها/ دوباره زیستن را/ شاعرشدند.//
|