شعرناب

شوق نوشتن

انگیزه نوشتن که داشته باشی
می‌نویسی و میسرایی...
خودت را در آغوش میگیری و میرقصی
عصر ها خودت را به یک چای لب سوز و یک تکه کیک داغ مهمان می‌کنی ...
اما وای از روزی که برود
شوق نوشتنت کور می‌شود
قلمت خشک می‌شود
مچاله میشوی در خودت
زانوها را بغل میگیری هق هق گریه می‌کنی
اما وسط هق هق گریه هاتیهوبه خودت میای...
از جات بلند میشی و اشک هایت را پاک میکنی
میروی که بنویسی...
میروی که به سرایی...
اما اینبار فرق دارد
نوشته هایت دیگر بوی نبودن میدهند ...
سمانه کیخا


1