راز و نیاز شبانهراز و نیاز شبانه خداوند تمامیِ فضائل ! تورا سپاس میگویم بخاطرتمام نعماتی که به من عنایت فرمودی وبخاطرهمه نقماتی که ازمن دورساختی اگرچه بخاطرحقارتم از ادای شُکرت قاصرم ، به بزرگی ات ببخشای کوچکی ام را خداوند یاری ها ! تمنا میکنم تا آنجا که توان دارم، خیرات واعمال نیک ویاری به محرومان را از دستهای من جاری ساز تا ناآشنا به یاریشان بشتابم و بیگانه ترین غریبه شبهایت باشم خداوند تغییرها ! فکرم را چنان به خود مشغول ساز که جزبه تو و آنچه را که تو دوست میداری نیندیشم، و تنها به آنچه که تو میخواهی مشغول شوم خداوند عبادت ها ! لذت عبادتت را چنان در وجودم انباشته کن تا جایگزین لذتهایپوچِ گناه شود خداوند تجمیع کننده مقصدها ! تعجب میکنم که چگونه لذایذ حرام، جایگزین یاد زیبایت شد.من که فقط تو را میخواهم خداوند پاکی ها ! وقتی به ماقبل می نگرم خود را گناه آلود می بینم ، استدعا میکنم یاریم فرما تا در زمره پاک ترین پاکان عالم شوم خداوند تمامی نورها ! حال نشاط و حرکت جالب و زیبایی را در تن و روحم حس میکنم و اینها به یُمن تمایل به توست . تو که زیباترینی، و تنها عشقِ توست که تلألو یک عالم نورست و پُراست ازرنگهای زیبایی که به بی رنگی ها و بی تفاوتی ها خاتمه میدهد خداوند دلربایی ها ! اعتقادم اینست که آنوقت به کمال زندگی دنیائی ام میرسم که هروقت بسوی خود بخوانی اَم بیدرنگ لبیک گویم . تا نکند لحظه ای از دیدارت عقب بمانم خداوند مهربانی ها ! اگرچه بنده خوبی برایت نبوده ام ولی بنده وغلام همیشگی ات که هستم وازاینکه ازمیان میلیونها حریف ، که راهیِ جنین شدن بودند، من را به افتخار بندگی ات پذیرفتی و برمن منت نهادی ، سپاسگزارم و ضمناً ازاینکه غلام عاصی ای بوده ام – خجالت زده –عذرخواهی میکنم به عظمتت ببخشای مرا . ای مهربانترینِ عالم . خواهش میکنم ببخشای مرا . من بجز تو کسی را ندارم . خداوند احساس ها ! تمامیِ احساساتم را بسوی خود معطوف فرما نگاهم همواره بسوی تو باشد وجزآنچه را تو می پسندی میل به دیدن نکند زبانم فقط ترا سراید گوشم فقط آنچه را تو دوست داری را بشنود شامه ام جزعطر مست کننده گل وجودت را نبوید و لمس مهیج لطایف نعمتهای پاکیزه ات، به وَجدم آورَد خداوند بی نیازی ها ! به جز خودت از همه عالم بی نیازم گردان و هروقت اراده فرمودی مرا بمیرانی لطف نما و مرگم را سرعت بخش تا محتاج هیچ کس نشوم . خداوند تمامی عزّت ها ! چه مهیج است زمانی که بسویت پرمیکشم ، به جایی که ازدورنگیها ونیرنگها خبری نیست وتنها خداست وخدا نیزیکتاست . به سویی که تمامیِ خواسته هایم آنجاست : زیبایی ، هنر، لذت عشق ورزیدن ، امنیت، صفا وصمیمیت وهمه آنچه را که دوستشان دارم و همه آنچه را که فطرت خدایی ام دوستشان دارد. خداوند تمامی آرامش ها ! روحدرتنم آرام و قرارندارد و چون مرغی ترسیده درقفس ، پرپرزنان خود را به میلههای زندانش میزند و خونابه ی اشک است که بر کف قفس میچکد وعشقِ به رهایی است که آرامشش را ربوده ، تمنا میکنم به قرب خود کبوتر دلم را به خود آرام کن خداوند دوستی ها ! تو خود می دانی که چقدر دوستت دارم و خود می دانی که چقدر به تو معتقدم و از یقینم ،خودت آگاهی . پس به مبارکی این ایمان، شور وصف ناشدنی دوستی و قربت را بمن بچشان خداوند امیدها ! چه چیز دراین نیمه های شب مرا به نوشتن وا داشته ؟ و رازاین عشق بازی شبانه چیست؟ چه مهربان و با گذشتی ای خدای مهربان که به بنده ی گناهکارت هم اجازه میدهی تا راز دل دردمندش را به تو بگوید. یک خدا خدا ! کجا و یک هیچ هیچ ! کجا ، ولی با این حال اینهمه توجه که به من مینمایی ، اینهمه اظهار محبتی که به من روا میداری آنچنان امیدی درمن ایجاد میکند تا بتوانم با تو صحبت کنم و نیازهایم را به تو بگویم و تو هم چه زیبا پاسخ دهنده ای هستی . خدایا چه دردهای انبوهی از من گذشت که به یاد تو و با هم صحبتی با تو تسکین یافت ، وقتیکه سخنان تو را - قرآنت را - میخواندم وحظ میکردم و تو مرا باسخنان شیوایت آرام مینمودی. وصبری که هدیه ی تو بود بر این دل ریش و پژمرده ، که به سان گیاهی نورسته ، از اعماقِ سیاهِ خاک وجودم به دنیای بیکران سربرمی آورد و به مکانی فراتر، چشم میگشود و لحظه لحظه شگفت زده میشد و روح ، صفایی میگرفت و شاداب میشد. و چه زیباست آنجایی که همه چیزخدایی اند خداوند همه عدالت ها ! اگرهم به عدالت رفتارکنی که حق هم داری وهمیشه حق با توست ومیان آتشم اندازی ، کمیل وار، تو را می خوانم ، ای که ذی وجودی جز تو نیست و هرآنچه وجودی دارد به لطف توست خداوند همه لطف ها ! لطف بی حد و بی انتها از صفات توست ، تویی که توان گناه کردن را در وجودم نهادی . بی لطف و یاریت از آن خلاصی ندارم ممنونم که به منِ هیچ، اجازه فرمودی براحتی با تو که بینهایتی سخن گویم . من که بنده ای بیش نیستم و تو شاهنشه عالمی خداوند بخشش ها ! اعمال فرزندهرچند بد، ازنظرپدرومادرهنوز قابل گذشت است و مهربانیشان در حق او بی پایان است. تو که خالق پدران ومادرانی پس چگونه فکر کنم که التماسم را نادیده میگیری و ازاین بنده ناپاکی که بسویت آمده وپشیمان، تمنای کمک دارد روبرمیگردانی بی آنکه ببخشائی اش ، ای بخشنده ترین خداوند اجابت ها ! لحظه لحظه ام برای تو باشد که تنها در این صورت است که احساس پوچی و بی قراری نمی کنم ای داروی دل دردمندم . خدای من، لذت بی حد شهوات را که دروجودم زبانه می کشد با شیرینیِ یاد و ذکر دائمی ات جایگزین نما خداوند میهمان نوازی ها ! من به میهمانی تو راهی ام ، شک ندارم که هیچگاه میهمان را به غیظ نمیرانی، خیلی به تو امیدوارم ، نپسند نومیدی ام را . ای سید و مولای من. بهمن بیدقی
|