عصر دلگیرمیشه حتی وقتی نشسته ای روی صندلی چند عصر دلگیر را پیاده قدم برنی در ذهنت روزهایت را مرور کنی و بنویسی که چقدر دلتنگ شده ای و باز بفرستی برایش و باز هم جوابی نگیری روز هایت را به شماتت خودت بگذرانی... گاه گاهی هم فکر انتقام بزند به سرت این در و آن دری هم بزنی و چند روز بعدش از این خشم ها هم خسته شوی...و باز بد و بیراه بگویی به خودت. اما پشت دستم را داغ می کنم که دیگر از این بیهوده کاری ها نکنم... حالا دیگر من بدبین ترین و سرد ترین آدم شهرم... دلم را محکم میگیرم لای دستهایم، گرمش میکنم و محتاطانه مراقبش هستم تا نشکند...
|