كلافگی این روزهاگاهی روزها دقیقا دمویی از جهنم اند هر چقدر هم خودت را بپیچانی سر که می چرخانی میبینی فقط چند دقیقه ی ناقابل گذشته است ، گاهی اوقات فکر میکنی که مبادا این ساعت بی مروت باطری تمام کرده است اصلا انگار ساعت با تو شوخی اش گرفته باشد روزهایی که کلافه ای ، مثل آدمی که ده دقیقه است میگرن اش تمام شده کلافه ای و عبث ترین کار ممکن در دنیا این است که بخواهی تک و تنها از پس این روزها بر بیایی . دلت می خواهد کسی باشد که حواست را از تو بگیرد و پنجره ی رو به خیابان را نیمه باز کند و به بیرون پرتابش کند این روزها بیش از اندازه زورشان زیاد است همین.
|