با من بودی؟آدم خیلی سوال ها دارد که مدام از خودش میپرسد. هرکس بنا به زندگی و شرایطی که در آن به سر میکند، همیشه چند علامت سوال بالای سرش دارد. و اگر بتواند به تمامی آنها پاسخ قانع کننده ای بدهد رسالتش را بر زندگی تمام کرده است. اما سوال ها تمامی ندارند، اگر به خیل عظیمی از آنها پاسخ ندهی یا صورت مسئله را بدون جواب نهایی تشریح نکنی روی هم انبار میشوند و قدرت تجزیه و تحلیل را از تو میستانند. دیگر به هیچ چیز فکر نمیکنی چون اگر بخواهی لحظهای درگیر شوی مثل یک بمب آماده به انفجار خواهی شد. یك معلم ریاضی در دوران راهنمایی داشتم که میگفت، حتی اگر بدانید فلان مسئله چطور حل میشود و آنرا جزءبهجزء بنویسید، بدون اینکه به پاسخ نهایی دست یابید نمره کامل را خواهید گرفت. از همان دوران بود که یاد گرفتم نباید لزوما به جوابی قانع کننده در قالب عدد و حرف و تصویر و جمله رسید. همینکه بفهمی منظور از فلان کتاب چیست، فلان فیلم چه هدفی برای بیان دارد، فلان اتفاق درون زندگیت، چرایی دیدن یک غریبه و ناغافل جدا ماندن از او، و چه و چه، همگی یک معادله با راهحل مشخص دارند، کافیست. آدمیزاد هدف نیست، و زندگی اش هم همینطور. در تاثیر از وجود ع.م
|