همراه بی وفاسلام عزیزم.کجایی؟ سلام عزیزم.بیمارستان __بیمارستان!؟ __اونجا چیکار میکنی؟ هیچی اومدم به دکتر سر بزنم حالشو بپرسم.دیوونه.بستری ام خوب __چرا؟درست جوابمو بده ببینم چه مرگته بزار چند دقیقه ای اروم باشم دیگه چقد سوال میپرسی. نفس عمیقی کشید و دیگه صدا نیومد.گوشی از دستش افتاد فکر کنم نفهمیدم چطور چهارراه پشت چهارراه.خیابون پشت خیابون و اومدم با چه سرعتی؟فقط چشمم هدفمو میدید که بیمارستان بود. هر قدم هر لحظه خاطراتمو مرور میکردم باهاش.لبخندش،صداش،حرفهاش،مهربونیهاش،دیوونگی هاش،حتی راه رفتنش،عطر تنش،زیر بارون قدم زدنش. همیشه زیر بارون دستاشو باز میکرد .میگفتم دیوونه خیس میشی سرما میخوری.میگفت بزار بشوره ببره. میگفتم چیو بشوره؟ میگفت:روحمو و همینطور می ایستاد تا خیس و ابکشیده بشه. یاد شبهایی افتادم که تا صبح روی سرم بیدار بود .یه وقتا میگفتم :انگار من بچه شم انگار مادرمه.میموند کنارم تا وقتی چشم باز میکردم و میگفت:جونم چیزی نمیخوای؟ میگفتم :بخواب چرا بیداری میگفت:دارم ستاره میشمرم اما از کجا ستاره میشمرد هنوز بهم نگفته بود.خونه ای که حیاط نداره و اسمونی ازش دیده نمیشه ستاره اش کجا بوده. قدمهامو تند تر برداشتم.قلبم دیگه توان نداره .استرس تو تمام وجودم میپیچه.یعنی چی شده؟ به بیمارستان میرسم. بوی زننده ی الکل و مواد شوینده بینی مو پر میکنه.دور و بر پر ادمن اما هیچ اشنایی نیست.پس کی اوردش بیمارستان؟ میرم پذیرش خانم لاغر اندامی با بینی کشیده نشسته یک دستش به گوشی و یک دستش روی برگه ای که نمیدونم داره چی مینویسه. این پا اون پا میکنم تا زودتر حرفش تموم بشه و جوابمو بده. گوشی و میزاره و بی سلام و علیک میپرسم.خانم مینا ریحانی کجاست؟ کامیپوتر و چک میکنه میگه بخش مراقبتهای ویژه اتاق چهار. چشمم ازین سالن به اون سالن دنبال چهاره. چهار لعنتی کجایی پس؟ میرسم در اتاق در و باز میکنم به امید دیدن لبخندش که همیشه وقتی در و باز میکنم و میام تو خونه رو لبشه. اتاق خالی بود رفتم بیرون اولین پرستاری و که دیدم گفتم مینا ریحانی کجااااست؟ ازم دور ایستاد انگار داره با یک بیمار خطرناک حرف میزنه. دوباره پرسیدم مینااا کجاست. یک دفعه یکی از پشت سر رو شونه ام زد گفت بردنش. گفتم کجا؟ گفت متاسفم. گفتم چرا؟ دیگه پاهامو حس نکردم افتادم رو زمین. مینا کجا رفته ؟چرا یکی به من جواب نمیده مینای من کجاست؟ کجا بردینش .اون منو هیچوقت چشم انتظار نمیزاره دکتر کنارم نشست رو زمین. گفت از دستش دادیم.سعیمونو کردیم.اما قلبش ایست کرد. این دکتر احمق چی میگه؟ مینا مو بدین ببرم.زنمو بدین نامردا دستمو گرفتن و نشوندم رو صندلی دستاشونو پس زدم گفتم الان کجاست بگین بگین شما ها دروغگویین . بردنم زیر زمین درهای سبز لعنتی در و باز کردن دیگه روح از تنم داشت جدا میشد. مینای من پژمرده رو تخت افتاده بود.اما هنوز رو لبش خنده بود.بی وفا بی رحم چشماتو باز کن.باز کن حالم بده تب دارم باز کن چشماتو تو روخدا به من رحم کن. بدنش هنوز گرم بود صبر نکردی من بیام نذاشتی باهات خداحافظی کنم. رفت و هیچوقت برنگشت من همراه خوبی نبودم.یا اون منی که جرات رفتن پیششو نداشتم یا اونیکه بدون خداحافظی رفت راستی ستاره ها رو از کجا میشمردی مینا من هر شب تا صبح دنبال ستاره هام اما هیچوقت پیداشون نکردم. شعله
|