شعرناب

لولو ی م..ه دزد !

لو لویِ مه مه دزد
مه مه ذاتاً دو باشد و چو بر دست گیری دو دست تمام به کار بندد و دست از هر چیز دیگر کوتاه. محتسب چو لولو از مهلکه رهانید، فریاد در گوش آسمانِ کر سرداد که آی مردم! برد، آن مه مه برد لولو. مردم در پی مه مه هراسان هر چه بود و نبود که در نهان پنهان بود رها کردند و لولو دنبال می کردند. الباقی تو خود بخوان.
لولو، مه مه دوان به راهی می برد. رندی بدورسید و گفت: به چه کار آیدت؟ گفت: به هیچ، مگر شادی قومی از برای سخن طلحکی. رند گفت: آن مه مه به باد دادی که وی تلخک است بر قوم ناشاد .
آن لـولـو کهمه مه می بردی دوان
خُرخُرش خوردی هم او از ترس جان
امیر لولوان خود دنبال مه مه نیست
چیـز دیگـری شـاید بـوَد انـدر نـهـان
اذهان خلق پرت و دنبال مه مه است
دسـت چــپ بردی امـیر انـدر مـیـان
راموز - مرداد 1389


1