آگاهی به حیات تنها آگاهي به حيات است كه اصول و ارزشهاي خود را براي آدمي تفسير نموده، او را به تفكيك «من» از «او» و «من» از «آن» توانا ميسازد. اينكه ميبينيم بيشترين صفحات تاريخ بشري را تاريخ طبيعي پر كرده و به تاريخِ انسانيِ او بيش از صفحاتي اندك اختصاص نيافته است، معلول همين ناآگاهي از اصول و ارزشهاي حيات است. همچنين، اينكه همۀ تاريخ و سرگذشت بشر، بردۀ قدرتِ ناآگاه بوده و هر چه زمانها ميگذرد، بر سلطۀ ناآگاهانه قدرتها افزوده شده و بَردگي بشر به آن قدرتها كه در شكلهاي جلب كننده بروز ميكنند، محكمتر ميشود، در اصل، معلول ناآگاهي از حيات و اصول و ارزشهاي آن است. چون سر و ماهيّتِ جان مُخبر است /هر كه او آگاهتر، با جانتر است اقتضاي جان چو اي دل آگهيست / هر كه آگهتر بود، جانش قويست روح را تأثير آگاهي بود / هر كه را اين بيش، اللّهي بود خود جهانِ جان سراسر آگهيست / هر كه بي جان است، از دانش تهيست مثنوي معنوي، دفتر ششم. مضموني را كه از ابيات مذكور ميتوان دريافت، با يك جملۀ مختصر متذكر شده، عنصر آگاهي و دخالت آن را در «حيات معقول» توضيح ميدهيم. جان، يعني: آگاهي از خويشتن. بنابراين، هيچ انساني نميتواند ادعاي برخورداري از «حيات معقول» نمايد، جز اينكه از هويّت، اصول و ارزشهاي حيات خويش آگاه باشد. از اين مطلب به خوبي روشن ميشود كه اصرار شديد دين اسلام به تحصيل آگاهي به خويشتن براي چيست! براي آن كه مبنا يا مسير و يا جهت دين اسلام عبارت است از: «حيات معقول» و اين حيات معقول هرگز بدون آگاهي، قابل تحقق نميباشد: چيست دين؟ برخاستن از روي خاك / تا كه آگاه گردد از خود جانِ پاك اقبال لاهوري مسلّم است كه اين آگاهي، محصولي از تكاپوهاي فكري و عقلاني در شناخت هويت و اصول و ارزشهاي حياتِ انساني ميباشد. اين عنصرِ تعريف: لزوم آگاهي به «حيات آنچنانكه هست» و «حيات آنچنانكه بايد باشد»، مفاد اين آيۀ قرآني است: «تا كسي كه هلاك ميشود و زندگي او تباه ميگردد، مستند به دليل روشن باشد و كسي كه زندگي ميكند، زندگيش به دليل روشن مستند باشد.» انفال / آيه .42 مطابق اين آيۀ شريفه، انساني كه به حيات آگاهي نداشته باشد و شايستگيِ حياتِ خود را در هر موقعيتي كه قرار ميگيرد، نتواند با دليل روشن اثبات نمايد، زندگي او «حيات معقول» نبوده، بلكه پديدهاي ناآگاه در مجراي قوانين طبيعت، زورگوييها و زورآزماييهاي همنوعانِ ناآگاهِ خود به صورت تسليمِ محض است. حيات معقول، محمدتقي جعفري / 80 ـ 78
|