شعرناب

نامه‌ای به توتم نامه ۲۱۹۴

نامه‌ای به توتم
نامه ۲۱۹۴
ــــــــــــــــــــــــ
توتم جان سلام
باز خواهرت خورشید پَرزنان از طولِ آسمان تا عرضِ هرکجا و ناکجا که می‌شود سَر زد
باز به عادتِ غارتِ اشکِ شبانه‌ام آمد، عینکم را برداشت، شیشه‌ی محدّب و مقعرِ چشمانم را شُست، چینه‌هایِ تبت و پامیرِ پُرچینِ پیشانی‌ام را بوسید، وَ تا آمد بگوید: لبخند… وَ تا آمد بگوید: بخند، با دَلوِ آه از رگ‌های چاهِ انزوا، باهمین دست‌هایِ ایوبِ بی صبرِ بی پناه، قطره قطره خون کشیدم… شتک زد بر پیراهنِ طلایی‌اش، سر به زانویم گذاشت، وَ با هم آنقدر سرخ گریستیم وگریستیم و صدای هیاهویِ هق هقِ دل شنیدیم که گل‌هایِ قالیِ لاکی و شمعدانیِ پشتِ پنجره‌ی خاطرات سیرابِ سیراب شدند
راستی توتم جان:
گلِ رزِ لالمانی (لالمونی) گرفته و محبوسِ لایِ دفتر، دیشب قول گرفت تا صبح سلامِ سرخش را به تو و خاطرِ عاطرت برسانم
توتم جان راستی:
دیشب دوغزل ازبس آیاتِ ذکرِخیـــرِ تورا ترتیل خواندند، صدایِ قلم را درآوردند، هی قلم از لَنگیِ پایِ شعر و لرزشِ دستِ دل و حشو “تو” ایراد گرفت و هی من و ابیات، یادِ غزلِ خداحافظی‌ات افتادیم و هی زیرِ آوازِ گریه زدیم، آخرِسر حروف درخیالت غرق و واژه‌هایِ لخت زیرِ بارانِ چشم، بی‌ چتر سرماخوردند و دفتر خیسِ خیس بنایِ ناسازگاری گذاشت و همپایِ کوکِ قلم سازِ مخالف زد
.
.
.
راستی توتم جان منتظرباش!
تنها چندثانیه مانده به سرودنِ قطعه‌ی زیبایِ من و قبر و مرگ
با اجازه! بروم، لباسِ منزلِ دنیا را دراتاق‌خوابِ تنهایی بکَنم، باچند قافیه‌ی صدر و کافور غسل بی ترتیبِ عشق کُنم، ردیفِ پیراهنِ بی دکمه‌ی آنجارا از چمدان بردارم‌،بپوشم و بیآیم
توتم جان:
زیاد چشم‌‌انتظارت نمی‌گذارم
صبرکن!
الآن همراه با خواهرت خورشید
دخترت شعر
وَ پسرانت حرف و واژه برمی‌گردم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیدمحمدرضالاهیجی(از هند)


1