جادوی جاذبه در ایجاد بهزیستیزندگیِ امروز متأسفانه اغلب انسان را به سمتی سوق داده است که عادت کند دانسته یا نادانسته همیشه در صددِ فرصتی برایِ سوءِ استفاده کردن از همه چیز و هر کسی برایِ پیشبردِ مناقع و اهدافِ ریز و درشتِ شخصیش و اغلب در راستایِ رکنِ دنیاییِ زندگی باشد و حاضر گردد بسیاری از ارزش ها را فدایِ خواسته هایِ خود کند و وظایفِ اصلیش همانا کسب و گسترشِ آگاهی و پیشرف برای اعتلای دودمان انسانی و کمک به همنوع و باشندگان دیگر در زیستگاه را از یاد ببرد. انسان ها جایِ اینکه بر اساسِ وظایف و اصولِ انسانی به کمکِ یکدیگر راهی بیابند تا به گونه ای با کردارِ پسندیده و یافتنِ بهترین شیوه هایِ رفتاریِ نیکو و برخوردِ اخلاقی و درکِ راهکارهایِ زیبایِ زیستن برایِ هم ایجادِ جاذبه نمایند و موجب گردند جرقّه یِ تأمل و تعمّق در اندیشه یِ یکایکِ آنان زده شود و سببِ تحوّل و تغییراتِ اساسی در طرزِ تفکّر و نوعِ نگاه هایِ هم و وادار به تفکّر و برگشتن به مسیرِ اصلی کرده و بتوانند رنگِ آسایش و آرامش و راحتی را به معنایِ واقعی و از نوعِ پایدارش ببینند و از کشمکش ها و جنجال ها وتنش های حاشیه ای رهایی یابند خود را دچارِ روندی خسارت آفرین و دورِ باطلِ مادّی گرایی و تجدّد طلبی و مدرنیته یِ تبلیغاتی به نفعِ محدودی از تمامیّت خواهانِ زمین شده اند. بشرِ امروزی دست از شیوه ها و روش هایِ شکست خورده و بی دست آورد نمی کشد و جایِ اینکه به خود زحمت دهد و با درست ترین و انسانی ترین و اخلاقی ترین روش ها برایِ هم ایجادِ جاذبه از طریقِ به نمایش درآوردنِ زیباترین کردار نماید باز نصیحت نمودن و ارشاد کردنِ مستقیمِ مرسوم و آنچه به منبری معروف است را در دستورِ کارِ فرهنگ سازیِ اجتماعی قرار می دهد. اشخاص با این طرزِ تفکّرو نوعِ نگاه همواره راحت ترین راه وشیوه را برایِ انتقالِ دست آوردهایِ اساسی و راهبردیِ زندگی یعنی سخنرانی را انتخاب می نمایند و چون اغلب دانسته هایِ آنان در محدوده یِ پندار و گفتار باقی مانده و در حدِّ اطلاعاتِ عمومی و داشتنِ آگاهی قلمداد می گردد و هرگز به طورِ عملی واردِ زندگیِ آنان نگشته است بی شک خالی از پشتوانه یِ تجربی بوده و نمی تواند آنقدر پخته و جذّاب باشد که در دیگران تأثیرِ دراز مدّت و منجر به تحوّلی داشته باشد. تجربه یِ بشری ثابت می کند تأثیری که دیدنِ یک عملِ نیکو بر انسان می گذارد و منجر به الگو برداریِ عینیش می گردد بسیار زیادتر از شنیدن و توصیفِ تئوریِ معلومات می باشد و در طولِ عمر از ذهن و اندیشه اش محو نشده و کمتر از یاد و خاطرش دور می گردد. آدمی در واقع با انتخابِ شیوه یِ نصیحت کردن برایِ ارشاد ، هدایت و انتقالِ تجربه و دانستنی هایِ خود راحت ترین و آسان ترین و کم زحمت ترین راه را برایِ انجامِ تکالیفِ خود در قبالِ دیگران در پیش گرفته است و اینگونه به نوعی رفعِ مسئولیّت می نماید. بدتر از آن این است که آدمی نصیحت کردن و پند دادن تئوری را برای کنترل دیگران و فراهم آوردن زمینه مناسب در راستای تمایلات و باورها و پسندهایش به دیگران عرضه کند بدون آنکه حتّی به خود زحمت اجرای گفته های خویش را هم بدهد. انسان بنابر آنچه رایج و متداول است می آموزد در نقطه ای روبه رویِ مخاطب بنشیند و حالتی خاص به خود بگیرد و یکطرفه انگار که تمامیِ مشکلاتش درباره یِ موضوعِ قابلِ بحث و مسایلِ دیگرِ زندگی رفع و به موفّقییّتِ چشمگیر نایل گشته و گرفتاری ها و بیچارگی ها و بدبختی هایش را حل و فصل نموده است برایِ او سخنرانی کرده و دانش و معلوماتش را ارایه نماید. آنچه پنهان باقی مانده و انسان ها آن را اغلب درک نمی کنند این است که همه یِ آنها آگاهانه یا ناآگاهانه از چنین روحیه ای برخوردارند و یکایک شان از نصیحت کردن و تحتِ کنترل گرفتنِ دیگران لذّت برده و از قرار گرفتن در معرضِ ارشاد و هدایت منزجر و بیزار و گریزانند. هیچ انسانی غیر از مواقعِ خاص و نیز وقتی که خود را با تصمیمِ شخصی در پروسه یِ تعلیم و آموزش قرار می دهد یا به شکلی وانمودی ، نمی خواهد در معرضِ نصیحت شدن قرار گیرد و در واقع تاب و تحمّلِ چنین وضعیّتی را به راحتی ندارد. انسان به دلیلِ داشتنِ خصلتِ بزرگیِ بنیادی در هر رده از لایه یِ اجتماعی به لحاظِ شغلی و تحصیلی که باشد نمی خواهد عزّتِ ذاتی و آزادی انتخاب و ابتکار عمل و همچنین درک و فهمو قدرتِ استنباط و استنتاجش زیر سئوال برود و تحتِ تسلّط و سیطره یِ دیگران مخصوصا در حدِّ ارشادِ مستقیم قرار گیرد. هر انسانی در جایگاهِ خاصی که دارد خود را صاحب نظر و دارایِ قابلیّت می داند و دوست دارد موردِ توجّه و احترام باشد و سری در سرها در آورد و هرگز نمی پذیرد جز در مواردِ اجباری و آنچه موقعیّتِ کاری و منافعش ایجاب می نماید موردِ تسلّط قرار گیرد. اگر توجّه گردد هر انسان در کوچکترین موقعیّتی که می یابد تبدیل می شود به ناصح و مرشد برایِ دیگران و بنابر قدرتش دوست دارد سایرین را تحتِ تسلّط و کنترلِ خود در آورده و آنان را از راهِ ارشاد نمودنِ مستقیم به نفعِ راحتی و نیز در راستای خواسته ها و پسندهایش تغییر دهد. به همین علّت است که جلساتِ تبادلِ افکارِ اشخاص با روحیه یِ نصیحت گری و نیز اعضاءِ مدّعی هیچگاه به نتیجه نمی رسد و چون هر کسی می خواهد حرفِ خود را به کرسی بنشاند و دیگری را قانع و هدایت نماید اغلب به بحث و مجادله و تقابل و به تنش بدل می گردد. آدمی از موجّه قلمداد شدن نزدِ دیگران و نیز خودنمایی به هر وسیله لذّت می برد و احساسِ خوبی به او دست می دهد وقتی سایرین به او گوش فرا می دهند و گاهی تأیید و تصدیقش می نمایند. انسان وقتی می بیند توانسته نظرِ دیگران را جلب یا در زندگیِ آنان تحوّلی ایجاد نماید احساسِ کامل تر شدن می کند و به خود می بالد و حالتِ خوبِ رضایت و افتخار که بسیار انرژی بخش و سازنده و خوشایند است در درونش شکل می گیرد. قرار گرفتن در جایگاهِ مرشد و مقتدایِ معنوی برایِ انسان یکی از بزرگترین افتخارات را به همراه می آورد و نیز آرزوی هر کسی است که مرید و پیرو داشته باشد و اشخاصی از او تبعیّت و اطاعت نمایند و او بتواند زندگیِ آنان را به شکلِ موردِ تأییدِ خود طراحی و سازماندهی و هدایت نماید. البتّه همواره انسان هایِ فرصت طلبی نیز هستند که با شناساییِ چنین روحیه ای در اشخاص به عنوان یک ضعف از آن سوء استفاده کرده و زمینه یِ استثمارگری را برایِ خود فراهم می آورند و همین خصیصه را ابزاری می سازند بر علیهِ آنان تا بتوانند غیرِ مستقیم اهدافِ مدِّ نظرشان را بدونِ هیچ زحمتِ مضاعفی محقّق سازند. چنین انسان هایی که البتّه از عزّتِ نفسِ پایینی هم برخوردارند و حاضرند به خاطرِ کسبِ سودِ ناچیزِ شخصی تن به هر ذلّتی بدهند غیرِ مستفیم و آگاهانه با براوردنِ خواسته یِ اشخاصی با دارا بودن روحیه یِ تسلّط گراییِ بیمارگونه (تسلّط گرایی از هر نوع به معنایِ در کنترل گرفتنِ یک تن ، یک گروه و یا جامعه و قرار گرفتن در جایگاهِ مرشد و رهبــر و مراد.) آنان را وادار می نمایند منافعِ شان را به نسبتِ توانایی و قابلیّتِ موجود تأمین نموده و نیازهای شان را برطرف گردانند. این یعنی اینکه انسان هایِ تیزهوش امّا بی عزّتِ نفسی چنین سلاحی بنیادی در انسان را برایِ اجابتِ خواسته ها و رسیدن به مقصودِ مدِّ نظرِ از طریقِ خودِ آدمی بر علیه او به کار گرفته و با نشان دادنِ نمایشی و هدفمندِ ارادت و نیز پیرویِ شان خواسته هایِ شان را به اشخاصی با دارا بودنِ روحیه یِ تسلّط گرایی تحمیل می نمایند. چنین انسان هایِ فرصت طلبی بی اینکه چیزی را مستقیم بخواهند و یا بدونِ بر زبان آوردنِ نیازهای شان نزدِ اشخاصِ هدف در واقع وانمود می نمایند تا چه حدِّ تحتِ تأثیرِ کلام و سخنانِ آنان قرار گرفته و تحوّلِ بزرگی در وجودشان پدید آمده است و اینگونه برایِ آنان موقعیّتِ استثنایی و دلخواه ایجاد می نمایند. چنین انسان هایی اینگونه اشخاص را غیر مستقیم در سیطره یِ خود می گیرند و آنان را وامی دارند برایِ حفظِ موقعیّتِ ایجاد شده هر بهایی را بپردازند و نیازهایِ مخاطبین را براورده نمایند. این دسته از انسان هایِ سودجو نکته ای دیگر را هم می دانند و آن اینکه لازم نیست همیشه به فعّالیّت و سیاه نماییِ خود ادامه دهند زیرا اشخاص با داشتنِ روحیه یِ تسلّط گرایی بسیار ضعیف النفس و تا حدِّ زیادی هم خیال پردازانِ ماهری هستند و همچنین بسیار احساساتی و زود تحتِ تأثیرِ مخاطب قرار گرفته و مابقیِ ماجرا را در افکار و اندیشه یِ خود آنگونه که دوست دارد و می پسندند ساخته و پرداخته می نماید و طبق آن عمل می کنند. شکی نیست که ارادت و پیرویِ دروغینِ انسان هایِ سودجو همیشگی نخواهد بود و به محضِ برطرف ساختنِ خواسته و رسیده به هدفِ خود اشخاصِ سلطه جو را اغلب به بدترین شکل رها نموده و سراغِ کسی دیگر جهتِ تحقّقِ اهدافِ بزرگتر رهسپار می گردند. همین امر باعث می گردد اشخاصِ سلطه جو و البتّه دارایِ امکاناتِ محدود که زود تاریخِ مصرف شان تمام می شود اندک اندک از همه چیز و همه کس بیزار شده و اعتمادشان را حتّی به نزدیک ترین اعضاء خانواده از دست داده و دچارِ بهران هایِ روحی و روانی شده و سمتِ انزوا و گوشه گیری سوق پیدا نمایند. انسان ها لازم است دریابند هیچ شخصی به واقع مگر اینکه به اعتقاداتِ ایدئولوژیک مربوط باشد و آنهم نه همیشه مرید و پیروی تمام عیار نخواهد شد و نمی توان کسی را در سیطره گرفت و تحت کنترل در آورد و وادارش نمود مطابقِ تئوری و طراحیِ مشخّص عمل نماید. انسان ها فقط حاضرند پدیده ای را از هر نوع با تمایلِ شخصی انتخاب نمایند و بی آنکه کسی مستقیم از آنها بخواهد و تحتِ فشارشان قرار دهد پیروی از امری را در دستورِ کارِ زندگی شان قرار دهند. ایجادِ جاذبه نمودن با بهترین شکل برایِ تغییرِ رفتار و نیز فرهنگ سازی در کانونِ خانواده یا اجتماع به دلیلِ اینکه انسان سمتِ هر پدیده یِ زیبایی جلب و جذب می گردد می تواند کارسازترین شیوه و روش باشد و تحوّلاتِ بزرگ و ماندگار و سازنده ای را اگر چه کمی سخت تر از گفتن و سخنرانی و نصیحت کردن است در سطحِ وسیع به بار آورد. پایان
|