اموزش شعر عناصر معنوی شعر منظور از اندیشه چیست؟ نقش اندیشه در شعر تعریف عاطفه نقش عاطفه درشعر انواع عاطفه اقسام عاطفه مقصود ما از عناصر معنوی شعر دوچیز می باشد: اندیشه و عاطفه. نخست می پردازیم به عنصر اندیشه. منظور از اندیشه چیست؟ آیا مقصود از اندیشه محتوای شعر است، یا دیدگاه برتر مورد نظر می باشد؟ در این شکی نیست که هر شعری محتوایی دارد. هر کلمه بار مفهومی خاصی را حمل می کند. این شعر را مطالعه کنید: انگار از مصیبت خواهر خبر نداشت تا صبح خفته بود و سر از خاک بر نداشت می رفت از آشیانه آتش گرفته اش با دسته ای کبوتر تنها که پر نداشت شب ترسناک بود و سراسیمه می دوید طفلی که غیر عمه پناهی دیگر نداشت آن سوتر از خیام حرم در میان خاک "یک کهکشان سوخته دیدم که سر نداشت" یک کربلا مصیبت و صد قتلگاه غم در قلب های سخت تراز سنگ اثر نداشت(1 ) در این شعر یک حادثه توصیف شده است. حسین (ع) در میان خاک و خون افتاده و زینب (س) همراه اهل بیت به اسیری می روند و طفلی که غیر از عمه اش پناه دیگری ندارد، در دل شب قافله را گم کرده به دنبال عمه اش می دود. این حالت و مصیبت به قلب های سخت دشمنان هیچگونه اثر نداشت. تمام پیام شعر همین است. حادثه ای را که می خواسته به تصویر بکشد، به بهترین وجه توصیف کرده است. بناءً شعر دارای محتوا و مفهوم می باشد اما از "دیدگاه " ، خبری نیست. شاعر اندیشه و تفکر خود را بیان نکرده و فقط به توصیف حادثه پرداخته است. لیکندر شعر ذیل شاعر در عین اینکه به توصیف حادثه می پردازد، بنيش خود را نیز مطرح می سازد. ببیند: دیروز اگر به دشت بلا لاله کاشتیم امروز چشم مرحمتی نیز داشتیم این جاده را به پای سلامت نرفته ایم هرگام، یک عزیز به جا می گذاشتیم فرهاد وار بر تن این تخته سنگ ها از خون به یادگار خطی می نگاشتیم آن سر نبود لایق این سر شکستگی از لعل کوب معرکه گردن فراشتیم آری! درخت و پنجره و عشق حق ماست ما انتظار مزد کلانی نداشتیم شب را به پای هروله طی کرده بی قرار اینک دو دیده منتظر صبح و چاشتیم هان ای غرورگم شده!دستم به دامنت از ما ربود جور خزان هر چه داشتیم(2 ) در این شعر شما، با یک دید شاعرانه مواجه می باشید. شاعر تفکر اجتماعی و سیاسی خود را در قالب تصویر شاعرانه بیان داشته است. پیام خود را به صورت روشن و شفاف به خواننده منتقل نموده است. بناءً منظور از اندیشه در شعر، بنيش و دیدگاه خاصی است که پوشیده در لباس تصویر برای خواننده یا مخاطب بیان می گردد . بعضی بر این باور اند که وقتی می گوییم شعر باید تفکر و اندیشه داشته باشد، مقصود تفکر فلسفی و عرفانی است؛ در حالیکه بسیاری از اشعار را می بینیم بدون ارائه تفکر فلسفی یا عرفانی، از اندیشهء بالایی برخوردار است. این شعر مشهور محمد کاظم کاظمی را تماشا کنید: غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد و سفره ام- که تهی بود- بسته خواهد شد و در حوالی شب های عید، همسایه! صدای گریه نخواهی شنید همسایه! همان غریبه که قلک نداشت خواهد رفت و کودکی که عروسک نداشت خواهد رفت منم تمام افق را به رنج گردیده منم که هر که مرا دیده در گذر دیده منم که نانی اگر داشتم از آجر بود و سفره ام- که نبود- از گرسنگی پر بود ... (3 ) نقش اندیشه در شعر چنانچه اشاره شد؛ اندیشه یک رکن عمده در شعر محسوب می گردد. شعر بدون اندیشه، شعر بی پایه و اساس است. شعری که از اندیشه خالی باشد، هیچگاه نمی تواند زمینهء ماندگاری داشته باشد. شعر مولوی، سنایی، خاقانی، بیدل، حافظ، خیام وسعدی تنها به دلیل دارا بودن دیگر جنبه های شعری ماندگار نشده اند بلکه سبب اصلی در بقاء و دوام آنها غنامندی از لحاظ اندیشهء شان بوده است. پشتوانه فکری و فرهنگی آثار این بزرگواران در تأثیر گزاری آنها نقش داشته است؛ چرا که محتواء درونمایه شعر را تشکیل می دهد. شعربی محتوا و درونمایه، شعر پوچ و بی هدف است. خواننده وقتی به سراغ شعر می رود که بتواند از مفاهيم دروني آن بهره ببرد در غير آن، شعر، درخت خشك و بي ثمري را ماند كه غیر سوخت، بدرد چیز دیگری نخورد. هر چه محتوا در شعر به کاستی بگراید، شعر نیز تأثیرات خود را از دست می دهد. دلیل اینکه این شعر؛ بنی آدم اعضای یک دیگر اند که در آفرینش ز یک گوهر اند به ضرب المثل تبدیل شده، بعد معنایی آن است ور نه از لحاظ آفرینش تصویری هیچگونه ابتکاراتی در آن به مشاهده نمی رسد. بنا بر این ،بر خلاف عده ای که معتقد اند«چگونه گفتن " اصل است، چه گفتن، نیز اصل می باشد. هدف در شعر به باور بسیاری از منتقدین و نویسندگان، "چه گفتن" است» نه " چگونه گفتن". چه گفتن است که به شعر هویت می بخشد. تأثیرات آن را چند برابر می گرداند و باعث بقا و حیات دائمی شعر می شود عاطفه تعریف: عاطفه از عناصر معنوی شعر است که مربوط می شود به احساسات و حالت روانی شاعر. تقی پور نامداریان در این باره می نویسد: "عاطفه، حالت اندوه و شادی و یأس و امید... و حیرت و اعجابی است که حوادث عینی یا ذهنی، در ذهن شاعر ایجاد می کند و وی می کوشد که این حالت و تأثر ناشی از رویدادها را آنچنان که برای خودش تجربه شده است، به دیگران هم منتقل کند."(4 ) شفیعی کد کنی در یک تعبیر دیگر چنین می نگارد: " منظور از عاطفه، اندوه یا حالت حماسی یا اعجابی است که شاعر از رویداد ها حادثه اي در خويش احساس می کند و از خواننده یا شنونده می خواهد که با وی در این احساس شرکت داشته باشد."(5 ) هر دو تعریف به یک چیز اشاره دارد و آن اينكه عاطفه آن حالت احساسی است که از وقایع بیرونی یا ذهنی به انسان دست می دهد. واکنش انسان در برابر رخدادهای عینی، حالت عاطفی انسان است. گریستن، خندیدن، اندوه، شادی، تعجب، تأثر، امید، یأس و ... مصادیق عاطفه اند که در وجود آدمی به صورت ملموس دیده می شوند. نقش عاطفه در شعر شعر، حاصل عاطفه است چرا که عکس العمل انسان در برابر رخدادهای عینی یا ذهنی باعث خلق شعر می شود پس خلق شعر نتیجهء عملکرد عاطفی انسان است. میزان تأثیر گزاری شعر نیز مربوط به سطح عاطفی آن می شود. هر چه سطح عاطفی در شعر بالا برود به همان پیمانه میزان تأثیر گزاری آن بالا ترمی رود. به دو شعر ذیل نگاه کنید: مرگ را دیده ام من در دیدار غمناک، من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آواز غمناک غمناک و به عمری سخت دراز و سخت فرساينده. آه؛ بگذاریدم! بگذاریدم! اگر مرگ همه آن لحظه ء آشناست که ساعت سرخ از تپش باز می ماند و شمعی- که به رهگذر باد- میان نبودن و بودن درنگی نمی کند، خوشا آن دم که زن وار با شادترین نیاز تنم به آغوشش کشم(6 ) 2 باز آن غریب مغرور در این غروب پر غوغا با اسپ در خیابانهای پر هیاهوی شهر پیدا شد در چار راه باز از چراغ قرمز بگذشت و اسپش از سوت پاسبان و برق پر دوام ماشین ها رم کرد او مغرور در رکاب پای افشرد(7 ) در هر دو شعر سخن از مرگ است و از رفتن، اما شعر نخست از قوت بیشتری برخوردار است چرا که در آنجا کشاکش انسان با مرگ به صورت بسیار غمناک به تصویر کشیده شده و شاعر مخاطب و خواننده را نیز با ماجرا درگیرمی کند و می گوید: آه، بگذاریدم، بگذاریدم! لیکن در شعر دوم، آن حالت به شکل حکایت آمده گویا شاعر برای نواسه هایش داستان می خواند. انواع عاطفه تقسیم عواطف به دسته هایی چون عشق، احترام، اعجاب، شادی، زيبايي و احساس، کار عبث و بیهوده است چرا که اگر ما بخواهیم بدینگونه آن را بخش بخش کنیم، به گونه های بسیار زیادی تقسیم می شود در حالیکه ریشهء همه آنها به یک چیز بر می گردد؛ چنانچه در تعریف عاطفه آمد، عاطفه آن حالت احساسی است که از وقایع بیرونی، یا ذهنی به انسان دست می دهد چه این حالت احساسي عشق باشد یا اعجاب و شادی، چه دیگر واکنش هایی که ممکن است برای انسان از دیدن رخدادها به وجود آید. اقسام عاطفه چنانچه اشاره شد عواطف از لحاظ ماهیت خود قابل تقسیم نمی باشد زیرا در همهء انسان ها وجود دارد و همهء ابناء آدم در آن مشترک اند اما از این ناحیه که آيا معطوف الیه فرد واحد است یا کثیر؟ قابل تجزیه می باشد. از اینرو آمده اند عواطف را تقسیم کرده اند به: الف. عواطف فردی ب. عواطف جمعی عواطف فردی آن عواطفی اند که در ساعت خاصی برای شخص واحدی پیش می آید و معطوف الیه نیز یک فرد مشخص می باشد مثل اینکه شاعری بیاید از عشقش نسبت به فلان شخص یا منطقه و دیارش یاد کند یا شعری را برای شخص خاصی بسراید و احساسات خود را نسبت به آن بیان نماید. مانند این بیت از "واصف باختری": شعر تر از خامهء واصف چه می خواهند یاران دیگر از این شاخهء خشکیده باری برنخیزد( 8 ) عواطف جمعی یا گروهی آن عواطفی اند که جمع کثیری در آن اشتراک داشته باشند مثلاً شاعری از عشق یاد می کند اما مشخص نمی سازد که این عشق مربوط به کیست. نه از عاشق نام می برد و نه از معشوق. یا مثلاً از فقر و بی عدالتی یاد می کند لیکن معین نمی کند که این فقر و یا بی عدالتی در کجاست. به اين صورت شاعر شعر خویش را فرا زمانی و فرا مکانی می سازد. ممکن است زمینه پیدایش یک شعر امر شخصي باشد اما شاعر می تواند آن را به یک امر عمومی مبدل سازد. به اینگونه که از اشخاص مورد نظر خود نام نبرد و از ذکر صفات اشخاص پرهیز نماید و نام منطقه و جاه ها را از قلم بیندازد. یکی از ویژگی هایی که سبب شده است تا شعر حافظ شعر فرازمانی و فرامکانی شود، همین امر بوده است. "حافظ" وقتی این شعر را می سرود: آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت(9) حتماً شخصی را مورد نظر داشته اما چون از آن شخص نام نبرده، این شعر می تواند در زمان حاضر نیز زبان گویای هر مبتلایي بوده باشد. بناءً نباید این سوال مطرح شود که ما و جامعهء ما با هزار و یک درد مبتلائیم، در چنین حالتی چگونه می توانیم از انسان کلی حرف بزنیم و یا از مفاهیم عمومی یاد کنیم؟ زیرا هر امر خصوصی امکان تبدیل به امر عمومی را دارد. شاعر حرفه ئی آن شاعری است که بتواند این تبدیلی را انجام دهد و جاودانه آن شعریست که از این صفت برخوردار گردیده باشد. پي نوشت های بخش یک ( شعرچیست؟) : 1)محمد كاظم كاظمي، روزنه، چاپ اول، انتشارات ضريح آفتاب، مشهد، پاييز 1377، ص 18 2)رضا براهني، طلا در مس، چاپ اول، تهران 1371، ج 1، ص 555 3)روزنه، ص 24 4)شفيعي كدكني، موسيقي شعر، چاپ سوم، انتشارات آگاه، تهران 1370، ص351 5)همان ، ص3 6)روزنه، ص25 به نقل از ادوار شعر فارسي، ص93 7)طلا در مس ، ص58 8)) همان، ص42 9)همان، ص 556 10)همان ، ص 564 11)همان، ص 559 12)همان، ص59 13)روزنه، ص24 به نقل از مجموعه مقالات مهدي اخوان ثالث، چاپ اول، ص223 14)سعادتملوك تابش، لحظه هاي طلوع، چاپ اول، انتشارات اوج، تهران تيرماه 1360، ص37 15)طلا در مس، ج 1، ص556 16)احمد شاملو، ققنوس در باران، چ5، انتشارات نگاه، تهران 1372، ص64) 17)سيمين بهبهاني، آن مرد مرد همراهم، چ2، انتشارات زوار، تهران، 1370، ص46) 18)(ديوان بلخي، چ اول، انتشارات سيد جمال الدين حسيني، 1368، ص54) 19)همان، ص237) 20 )دكتر حسين خطيبي، فن نثر در ادب پارسي، چ2، انتشارات زوار، تهران 1375، ص33) پی نوشت های بخش دو( عناصر معنوی شعر): ( 1 ) قنبر علی تابش، مشرق گل های فروزان ، ص 111 شعر از فضل الله قدسی (2 ) حسن انوشه، حفیظ الله شریعتی، افغانستان در غربت، چاپ اول، انتشارات نسیم بخارا، تهران 1382 ص 318 ، شعر از سید ابوطالب مظفری (3 ) محمد کاظم کاظمی، پیاده آمده بودم ، (4 ) تقی پور نامداریان، تاملی در شعر احمد شاملو، چاپ اول، انتشارات آبان، تهران 2535 ، ص 14 (5 ) شفیعی کدکنی، صورخیال در شعر فارسی ، چاپ چهارم، انتشارات آگاه، تهران 1370 ، ص 24 (6 ) احمد شاملو، آیدا درخت وخنجر وخاطره، چاپ چهارم، انتشارات مروارید، تهران1372 ص 40 (7 ) محمد حقوقی، شعر نو از آغاز تا امروز ، چاپ پنجم، نشر یوشیج، تهران 1364 ، ص 167 شعر از منوچهر آتشی (8) حسن انوشه، حفیظ الله شریعتی، افغانستان درغربت چاپ اول، انتشارات نسیم بخارا، تهران 1382 ص39 (9 ) خواجه حافظ منبع وبلاک فردا /جناب محمود جعفری(کابل)
|