شعر زلال از نگاه محمدعلی رضاپور(قسمت سوم)ادامه: 5- در ایراد قبلی عرض شد که بعضی اوزان عروضی، کار سراینده ی زلال را به طور مضاعفی دشوار می کنند و اکنون مطلب را از جنبه ی دیگری نگاه می کنیم و می گوییم که: با وجود این همه ادعای برخی اهالی زلال درباره ی موسیقی غیر قابل وصف آن، باز هم می بینیم که دست کم در برخی وزن ها، موسیقی زلال به شدت اُفت می کند و در مقایسه اش با موسیقی شعر سنتی، شعر زلال در آن وزها کم می آورد. عاشقان شعر زلال، آن را تا حدود مبالغه آمیزی فرا تر از شعر نیمایی دانسته، می گویند: زلال، انقلابی در موسیقی شعر جهان است و این را هم اضافه می کنند که: شعر نیمایی، موسیقی شعر را خراب کرده است. حالا اگر بپرسیم چرا، احتمالا باید بگویند: چون کوتاه و بلندی عروضی سطرهای شعر نیمایی، نامنظم است؛ مثلا سطر اول شعری بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن است و وزن سطر دوم آن بی هیچ توجیه قابل قبولی در موسیقی شعر، تبدیل به فاعلاتن فاع شده، این طور کوتاه می شود و دوباره بلند می شود و اصلا نه جای کوتاه و بلندی سطرها منظم است و نه این که چه رکنی در کجا می خواهد تغییر کند؛ مثلا رکن فاعلاتن یک جا به فاعلن(فاعلا) کوتاه می شود و جایی دیگر حتی به فعلن تبدیل می شود؛ مثلا در یک سطر، فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن داریم و در سطر دیگری فعلن داریم و در سطر دیگری فاعلاتن فاعلاتن فاعلن و این روند، نظم موسیقایی قابل پذیرشی ندارد. خب، این طرح اشکال عاشقان زلال بود و شاید سخن بی راهه رونده ای هم نباشد؛ اما به نظر نویسنده، با این که شیوه ی نیمایی در آهنگین بودنش پایین تر از شیوه ی زلال است، شیوه ی زلال هم از این جهت که محدودیت های فراوانی در انتقال معنا و حتی پیگیری قافیه، بر سر راه شاعر خود قرار می دهد، پایین تر از شیوه ی نیمایی ست. اینها را قبلا هم گفته بودم و با توجه به اهمیت موضوع، تکرار کردم؛ اما اکنون، بر فرض صحت ادعای زلالسرایانی که شعر نو را ویرانگر آهنگینیِ شعر و در مقابل، شعر زلال را انقلاب در موسیقی شعر می دانند، عیب دیگر زلال را بیان می کنم: اگر شیوه ی فرضا بی نظم زحافات عروضی در شعر نیمایی، عیب است، در شعر زلال هم بارها این عیب تکرار می شود و البته کمرنگ تر از شعر نیمایی؛ اما به هرحال، این عیب در شعر زلال هم هست. با این که می توان مثال های مختلفی زد، اجازه دهید برای تداعی بهتر به ذهن خواننده، دوباره همان وزن قبلی را در یکی از رشته های زلال، مثال بزنیم: مفعولُ فعولن فع/ مفعولُ مفاعیلُ فعولن فع/ مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فعولن فع/ مفعولُ مفاعیلُ فعولن فع/ مفعولُ فعولن فع/ حالا این وزن را با وزن قبلی که در سطر اولش با فاعلاتن شروع می شد، مقایسه کنید: فاعلاتن/ فاعلاتن فاعلاتن/ فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن/ فاعلاتن فاعلاتن/ فاعلاتن.// نتیجه، این می شود: وزنی که با مفعولُ فعولن فع شروع می شود، خیلی بی نظم تر و غیرآهنگین تر از وزن شروع شده با فاعلاتن است. حالا شاید بفرمایید که: این مورد حتی اگر هم عیبی باشد، عیب عروض است و ربط مستقیمی به شعر زلال ندارد. قبول؛ اما اگر شعر نیمایی را تخریبگر موسیقی شعر بدانیم، حتما باید توجه داشته باشیم که تنها عامل این ضعف آهنگینی در شعر نیمایی، کوتاه و بلند شدگی های نا منظم سطرها نیست و زحافات شعر نیمایی – که بسیاری وقت ها با زحافات شعر سنتی، تفاوت دارند- خودشان عامل ایجاد تغییراتی در آهنگینی شعر و ضعیف شدن موسیقی آن هستند؛ مثلا ممکن است سطر اول شعری نیمایی بر این وزن باشد: مفاعلن فَعَلاتُن مفاعلن فَعَلات؛ اما سطر بعدی بر اساس زحاف نیمایی اش به صورت فعلن بیاید. حالا این را مقایسه کنید با بیتی از شعر سنتی در راستای همین وزن: مفاعلن فَعَلاتُن مفاعلن فَعَلات مفاعلن فَعَلاتُن مفاعلن فَعَلات . خب، حالا خودتان قضاوت کنید که وزن عروضی و به عبارتی موسیقی شعر، در شعر سنتی قوی تر و بارزتر است یا در شعر نیمایی. بله، مشخص است که وزن و آهنگ شعر سنتی، قوی تر از شعر نیمایی ست. حالا ببینیم که اگر قرار باشد در برخی اوزان مثل وزن بالا، شعری زلال را با شعری سنتی فقط از جنبه ی آهنگینی شعر مقایسه کنیم، کدامیک آهنگین تر خواهند بود؟ این دو را در قدرت آهنگینی شعر با هم مقایسه می کنیم؛ زلالی بر این وزن: مفعولُ فعولن فع/ مفعولُ مفاعیلُ فعولن فع/ مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فعولن فع/ مفعولُ مفاعیلُ فعولن فع/ مفعولُ فعولن فع.// شعری سنتی بر پایه ی همین وزن که به این صورت خواهد بود: مفعولُ فعولن فع مفعولُ فعولن فع مفعولُ فعولن فع مفعولُ فعولن فع و اگر ادامه دهیم، باز هم به همین صورت خواهد آمد. خب، حالا به نظر شما بر پایه ی این وزن و اوزان دیگری از این قبیل، شعر سنتی خوش آهنگ تر است یا شعر زلال؟ احتمالا شما هم با من هم عقیده اید که شعر سنتی در این موارد، خوش آهنگ تر است؛ پس ادعای شعر زلال مبنی بر انقلاب در موسیقی شعر - حتی اگر در مواردی، قابل پذیرش باشد- در برخی اوزان شعری، جلوه ای پیدا نمی کند و حتی به پای شعر سنتی هم نمی رسد و پسرفتی در موسیقی شعر به نظر می رسد؛ پس این هم ایراد دیگری بر شعر زلال است. و اما گفته بودیم که: وزن و آهنگ شعر سنتی، قوی تر از شعر نیمایی ست؛ اما آیا فقط به همین دلیل باید شعر سنتی را برتر از شعر نیمایی دانست؟ مسلما خیر. شعر نیمایی قابلیت هایی را به عرصه ی ادبی افزوده است و اگر بخواهیم مقایسه ای بین شعر سنتی و شعر نیمایی انجام دهیم، باید جنبه های دیگری را نیز در نظر بگیریم. دقت بفرمایید که نویسنده به مقایسه ی شعر سنتی و نیمایی نپرداخته وفقط شیوه ی مقایسه را بازگو کرده و تأکید نموده است بر این که تنها به بهانه ی این که شعر نیمایی، موسیقی شعر را خراب می کند، نمی توان و نباید آن را کنار گذاشت و باز تنها به بهانه ی این که شعر زلال، انقلابی در موسیقی شعر است- حتی بر فرض صحت این ادعا – نمی توان و نباید تسلیم محض آن شد؛ چراکه مثلا ممکن است شعر زلال، موسیقی را تقویت و معنا را تضعیف کرده باشد. خلاصه: در ایراد قبلی گفته بودیم که برخی اوزان عروضی، کار سراینده ی زلال را به طور مضاعفی مشکل می کنند؛ ولی در بیش تر یا همه ی قالب های دیگر، خیلی راحت تر می توان بر اساس آن وزن ها سرود. در ایراد اخیر گفتیم که اوزان عروضیِ مشکل برای زلالسرایی، علاوه بر این که سراینده ی زلال را در تنگنا قرار می دهند، آهنگینی شعر زلال را هم خراب می کنند و آن را در سطحی پایین تر از شعر سنتی قرار می دهند. 6- به ازای هر سطر که باید به طول هر رشته ی زلال، اضافه شود، کار سراینده ی آن سخت تر می شود؛ چرا که در هر سطر باید طول اجباری مشخصی متفاوت از سطر قبلی را رعایت کند. 7- به ازای هر رشته که به طول زلال، اضافه می شود، کار سراینده ی آن سخت تر می شود؛ چرا که از رشته ی دوم تا آخر باید همان کلیشه ی رشته ی اول را رعایت کند که اگر رعایت نکند، از نظم زلال کاسته می شود و اگر رعایت کند، ممکن است به سختی بیافتد. شاید بگویید که این اشکال، همان اشکال قبلی ست؛ اما اگر دقت بفرمایید، می بینید که در این جا، با تکرار هر رشته، اشکال قبلی، تکرار و تا پایان شعر به طور گسترده ای مضاعف می شود؛ البته درست است که به تدریج، شاعر با محیط زلالسرایی خو می گیرد؛ اما به هرحال، قالب زلال، قالب دشواری ست و با تکرار رشته هایش مشکل هم ادامه پیدا می کند. می دانیم که: شعر زلال می تواند دارای چند رشته باشد؛ بلکه معمولا شعرهای زلال در چند رشته می آیند و هر رشته، دارای تعداد مشخصی سطر است؛ مثلا زلالی ممکن است دارای رشته های پنج سطری باشد و زلال دیگری رشته های هفت سطری و دیگری نه سطری و دیگری یازده سطری. خب، هرچه تعداد سطرهای رشته ی زلال، بیش تر بشود، رعایت اصول زلال سخت تر خواهد شد؛ مثلا در نظر بگیرید که زلالی با رشته ی یازده سطری می سرایید. خب، سطر اول شعرتان بایدکوتاه باشد. سطر دوم، کمی طولانی تر، سطر سوم باز هم کمی طولانی تر، سطر چهارم باز هم کمی طولانی تر و سطر پنجم باز هم کمی طولانی تر و سطر مرکزی ششم که در اوج قرار می گیرد، از همه طولانی تر باید باشد و سپس از سطر هفتم روند پله ای کوتاه شدن سطرها شروع می شود . خب، توجه بفرمایید که سراینده ی زلال چقدر باید انرژی بگذارد تا طول قرینه ی همه ی سطرها را رعایت کند و در کنار این کار، در وزن و احتمالا قافیه و معنا و مضمون سازی هم کم نیاورد. این که عرض شد، دشواری در سطرهای هر رشته بود و حالا در نظر بگیرید که سراینده ی زلال از هفت خوان بلکه یازده خوانِ رشته ی اول به سلامتی عبور کرده و حالا می خواهد رشته ی دوم را به همان شکل شروع کند. اگر این شاعر قدری حافظه اش ضعیف باشد، احتمالا باید نقشه ی سطرهای شعر زلال را جلوی چشمانش بگذارد تا خدای نخواسته، جایی از شکل منظم آنها سرپیچی نکند و ممکن است کارش شبیه قالی بافان سنتی بشود. می بینید که هرچه تعداد سطرها و سپس تعداد رشته ها در شعر زلال بیش تر بشوند، کار شاعر هم سخت تر می شود. حالا شاید بگویید که با افزایش تعداد رشته های زلال، آهنگینیِ آن هم افزایش می یابد. ما قبلا در ذکر امتیازات زلال، آهنگینی مضاعف با نظم هندسی سطرها را یکی از موارد امتیازی آن در نظر گرفتیم؛ اما این که به دلیل تکرار هر رشته، آهنگینی زلال افزایش می یابد، برای نویسنده، چندان قابل پذیرش نیست؛ چون اگر بر فرض می توانستیم رشته ی بعدی را با وزن دیگری شعر کنیم، شاید چیزی را از دست نمی دادیم و حتی ممکن بود مخاطب مان هیجان زده تر و غافلگیر می شد. از این هم که بگذریم، بر فرض هم که تکرار هر رشته باعث تقویت آهنگینی آن زلال بشود، باز هم سختیِ مضاعفی که تکرار رشته های زلال بر دوش شاعر می گذارد، احتمالا خیلی بیش تر از سخاوت آهنگینی اش خواهد بود. خلاصه: زلال، قالبی زیبا و آهنگین و در عین حال، دشوار و وقتگیر است و البته دوستداران خود را دارد.
|