جوانیصندوقچه خاطراتم را زیر و رو میکردم هر چه بیشتر میگشتم کمتر میافتم ! انگار اصلن نداشتمش یا شاید ساعت در آن دوران خواب بوده یا زمان را درست نشان نمی داده ،خواستم کمی بایادآوری لحظات شیرین و بی دغدغه اش سرخوش شوم ، خواستم گوشه ای از آن روزها ،جایی که حال و هوای جانانه عشق و شور را داشت زیرآسمانش که پر بود از ستاره های بی نقاب آرام گیرم . خواستم با خیال اندکی سرمستی روزهای جوانی بیخیال دغدغه هاو روزمرگی ها شوم ولی گویی اصلن نداشتمش!!!
|