راستی جامعه انسانی به کجا می رود ؟پیشاپیش از طولانی بودن مبحث از خوانندگانی که لطف می کنند و نوشته را مطالعه می فرمایند عذر خواهی می کنم. ................................................................................................................................... ملّتی که پیشینه تاریخی و هزاران ساله اش و همچنین اسطوره های ریشه ای اش ، همانا آنچه می تواند به راحتی و بدون داشتن تنش و خدشه دار شدن حسِ ملّی و وطن دوستی ذاتی با نقاطِ مثبت و برجسته شده ی آن همزاد پنداری کند با هر دلیل به کل نادیده گرفته شود و بدتر اینکه مورد نکوهش و تمسخر و دشنام و در کمال ناباوری حتّی با وجود اسناد و مدارک باستانی مورد انکار واقع گردد و به جای آن فرهنگی بیگانه هر چند برابر با باورهای رایجِ مذهبی اکثریّتِ مردم به آنان تلقین گردد هویّت و اعتماد به نفس و عزّتِ خود را از دست می دهند و به مصرف گرایی صرف و تقلید کورکورانه روی می آورند . فرهنگی بیگانه حتّی برابر با باورهای مذهبی رایج در اغلبِ مردمِ یک کشور که در واقع فقط درصد کمی از آنها پایبندی کامل و اعتقادِ قلبی عمیق به آن دارند و بقیه می توانند در فرایندی معکوس مغایر با هدفِ سیاست گذاران و فرهنگ سازان یک ملّت واکنش نشان دهند و دانسته یا ندانسته به بیراهه هایی غیر قابل پیش بینی کشیده شوند. حتّی قرار دادنِ الگوهایی تماما بیگانه بدونِ مطابقت دادن با سنت ها و عقاید و باورهای ملّی یک جامعه با هر منظور چه فرهنگ سازی باشد یا هر قصدِ دیگر در کنارِ پیشینه تاریخی و ارزش های ملّی که بی شک برای مردم هر ملّتی افتخار آفرین و عزّت بخش برشمرده می شود و می تواند پیش زمینه خوبی برای حرکت سوی پیشرفتی همه جانبه و خلّاقیتی ناب باشد آسیب های جبران ناپذیر به هویّت و شخصیّتِ قشری که به هر دلیل نمی خواهند هدفِ سیاست گذارانِ کلانِ کشوری واقع گردند و تجربه و آمار نشان می دهد اغلب ، اکثریتِ جامعه را تشکیل می دهند وارد می آورد. سال های طولانی چه در رژیم سیاسی سابق با گرایش به تغییرِ سریع فرهنگِ سنّتی و ترویجِ سبکِ زندگی به شیوه غربی و چه در رژیمِ سیاسی کنونی با بینشِ مذهبی سعی شده یا در کنارِ پیشینه تاریخی و یا به کل در انکارِ واقعیّت های ارزشمندِ ایران زمین فرهنگ ها و الگوهایی بیگانه به مردم این کشور آنهم جبری و صرفا با تبلیغاتِ شعاری و نمایشی و برانگیختنِ احساسات شان تزریق و تلقین گردد. همین روند باعث شده تا اغلبِ ملّت ایران در واکنش هایی وارونه شدیدا اعتماد به نفس خود را از دست بدهند و عزّتی و اعتباری برای خود قائل نگردند و گرایش به بیگانه گرایی و نه فقط آنچه مدنظرِ سیاسیون و مذهبیون است در نوع و شیوه زندگی خود پیدا کنند و ایده ها و سبک های زندگی خارجی ، همانا پیروی از هر چه به خصوص آنچه در کشورهای غربی مد می شود را به نوعی در زمره ارزش و نشانه پیشرفت و دلیل متمدّن شدنِ خود بپندارند. چند سالی است قضیه دفاع از دو جنسیّتی ها که از نظرِ زنیتیکی با مشکل مواجه هستند به همان شکلی که آفریده شده اند بدونِ تلاش برای درمان و رفع مشکل شان و پذیرشِ گروه هایی با نامِ ترنس ها و دگرباشان و تراجنسیتی ها و پدیده همجنسگرایی به عنوان واقعیّتی انکارناپذیر و دادنِ امتیازاتِ خارج از عرف و منطق و روال طبیعی ، همانا براورنده نیازهای همه جانبه انسان به آنان پس از به رسمیّت شناختنِ چنین نمودهایی به عنوان حوزه ای از انتخاب های شخصی در مللِ غربی که ریشه پیدایشِ آن از جلبِ حمایتِ قشری از جامعه به شوندِ جمع آوری آرا بیشتر برای سیاستمدارانِ فاسد و تمامیت خواه و استثمارگر چه در ظاهر و یا در باطن که همواره به منافع خود می اندیشند بسیار داغ شده است. دفاع از دو جنسیّتی ها یا مبتلایان به نواقصِ ژنیتیکی مادر زادی در هر شکل و پذیرشِ آنان به همان صورت که هستند و بعد پیوستنِ همجنسگرایان با ده ها رغبت به این روند که اگر توهّم و تنوع طلبی و زیاده خواهی و میل به متفاوت بودن و جلبِ توجّه بنیادین و تقلیدِ احساسی انسانی این شائبه را در وجودِ آدمی نیافریده باشد چون یک گرایش است در زمره بیماری روحی روانی مانندِ بیماری اعتیاد و .. قرار می گیرد یادگاری از دورانِ رایج شدنِ تفکّرِ دادنِ حقِّ انتخاب های بی قید و شرط و نامحدود به مردم جامعه به نامِ آزادی های فردی و درواقع با اهدافی پوپولیسمی می باشد. یادگاری از دورانِ به قول سردمدارانِ فکری و سیاست گذاران فرهنگی و ایدوئولوژیست های خودشان رنسانسِ دوباره در جوامع غربی بر پایه نظریه پردازانِ صرفا مادی گرا و تابو شکن و بدهنجار و در خدمتِ فرهنگِ کاپیتالیسم و در واقع ساختنِ مارکت های مختلفِ تجاری جهانی بسیار سود آور در مسلکِ سرمایه داری و مهمتر قرار دادنِ مردم در گروه هایی که تمام وقت و انرژی و ابتکار عملِ آنان برای فعّالیّت در یک محدوده خاص صرف گردد و توان و زمانی برای پرداختن به اهدافِ حقیقی انسانی نداشته باشند و اندک اندک با بالا رفتن پله به پله سطح توقع قشرِ دگرباشان به یک معضل اجتماعی حتّی برای پدید آورندگانِ آن تبدیل شده است و امروزه نمی دانند چگونه باید با آن مقابله و از آسیب های مختلفِ چنین پدیده هایی بکاهند. بسیار مخصوصا در فضاهای مجازی دیده و شنیده می شود که عده کثیری از مردم ایران هم به این دلیل که رویکرد به تزهای غربی و روال جاری در سرزمین هایی معروف به جوامع پیشرفته از هر لحاظ دارند و پیروی از آنان را نشانه بافرهنگ بودن و در اصطلاح عامیانه آن کلاس داشتن می پندارند به این خیل پیوسته و دم از داشتنِ حق آزادی بی قید شرط و دادنِ امتیازاتِ خارج از عرف به این قشر و دفاع از حقوق شان می زنند. تقلیدی کورکورانه اغلب بدون اینکه حتّی به اندازه دریافتنِ معنی لغوی موضوعات به خود زحمت و رنجِ کمی برای مطالعه درباره این پدیده ها متحمّل گردند و جالب تر اینکه اگر کسی جرات کند و سازی مخالف با این روند بزند هر چند با دلیل و برهان را مورد نکوهش و تمسخر و ترغیب به مطالعه در این باره می فرمایند و انواعِ انگ های تحقیر آمیز را به او می چسبانند . قضیه دو جنسیّتی ها ، دگر باشان و همجنسگرایان با هر شکل و نام و در هر دسته تمایلی از دو حال خارج نیست یا نقصی زنیتیکی و مادر زادی و در واقع مشکلی جسمی است یا یک گرایش و بیماری روحی و روانی در انسان خارج از قوانین و نظم سرشتینِ دستگاهِ آفرینش که هر دو با پیشرفتِ دانشِ بشری قابل درمان و قرار گرفتن دچار شدگان بی تقصیر و مبتلایانِ اغلب بی بند و بار و راحت طلب و لذت جو و فزون خواه و شهوت پرست و مادّی گرا و خودخواه در روندِ طبیعی زندگی می باشند . هدفِ اصلی و حقیقتِ رابطه ی جنسی سالم و بی خطر که ساختمانِ وجودی انسان (لطفا در صورت تمایل به نوشته و نظریه بنده با نامِ العاقل الاشاره مراجعه شود.) حتّی محدودیّت در داشتنِ جفتی یگانه برای دور ماندنِ آدمی از خطراتِ آمیزشی بدونِ داشتنِ شناختِ همه جانبه کافی از شریکِ جنسی و جلوگیری از زادو ولد های پنهان را به انسان یادآوری می نماید در قانونِ تغییر ناپذیرِ دستگاهِ آفرینش به منظورِ حفظِ بقاء و برقراری گونه های فراهم کننده بسترِ مناسب برای زندگی در این چرخه بنیان گذاری شده است . نیروی برترِ هوشمندِ ناظمِ دستگاهِ آفرینش با هر نامی که هر کس دوست دارد می تواند آن را بخواند برای هر یک از کارهای اساسی و مهم که به حفظِ بقاء و سلامتی گونه های لااقل جانوری باشنده زمین بنابر درکِ پژوهشگران تا امروز کمک می کند بسته ای تشویقی به نام لذّت بردن را در نظر گرفته که همین امر محرّکی است تا به امورِ حیاتی مثلِ تولید مثل ، غذا خوردن و خوابیدن و .. حتما و جدی پرداخته شود . (تصوّر می شود این بسته تشویقی در گیاهان نیز وجود داشته باشد ولی تا امروز اثبات نشده و گمان می رود روند میل و شوقِ تولید مثل در گیاهان به صورت غریزی و هماهنگ با قانون کلّی دستگاهِ آفرینش انجام می پذیرد.) بسته ای تشویقی همراه با نشاطِ روحی و حظِ روانی که گونه انسانی به دلیل داشتنِ قدرتِ تعقل و ابتکار عمل و البتّه برخوردار بودن از قابلیّت زیاده خواهی (البته زیاده خواهی از نوه مثبت و منطقی انسان بر اساس برخوردار شدن از دانش و تجربه بی حد و حصر در بنیاد وجود نهادینه گشته است و دارا بودنِ ابزار چنین روندی همانا خردمندی و قدرت تجزیه و تحلیل و اکتشاف و استنتاج مؤید و موکد این قضه است.) و میل به لذّت جویی و همچنین متأثر از تبلیغات و نظریه پردازی های بی شک سودجویانه و هدفمندِ مستقیم و غیر مستقیم با بکارگیری مروجینی اغلب پیشتر تبدیل به بت و اسطوره شده به این سمت گرایش یافته و سعی در بهره مندی از بسته های تشویقی به شکلی فزاینده را در دستور کار قرار داده اند طوری که هدفِ اصلی تحت الشعاع قرار گرفته و بسیار در حاشیه مانده است . حال کاری به دوجنسیّتی ها یا همان متولّد شدگان با نقصِ جسمی نداریم که البتّه پیشتر گفته شد امروزه بسیار راحت تر از آنان که گرایشِ واقعی یا توهمی روحی - روانی به همجنسگرایی دارند می توانند درمان شده و به روندِ طبیعی زندگی متناسب با گرایش آگاهانه غالبِ خود به یک جنسیّت طبیعی برگردند ، امّا همجنسگرایی هم از لحاظِ عقلی و هم علمی و بهداشتی امری مردود و محکوم و صرفا جهت لذّت جویی آنهم از نوع زیانبار و بیماری زا چه برای خودِ افرادِ مبتلا و همچنین برای اجتماع یک معضل فساد انگیز و بحران آفرین است. اگر قرار باشد صرفِ گرایش داشتنِ قشری از جامعه به یک امر به آنان آزادی عمل بی قید و شرط بدونِ تلاش به شوندِ بازگشت به روندِ طبیعیِ اکثریتِ قریب به اتّفاقِ جامعه بشری داده شود ، باید برای همه کسانی که گرایش های خاص دارند نیز چنین حقّی لحاظ گردد و از عملکردِ آنان دفاع و برای حفظ و امنیّت فعّالیّت های شان قانون وضع شود و در راستای پیدا کردنِ راهکار برای رفع مشکلات شان تلاشی نشود ، مثلا به آنان که مبتلا به بیماری اعتیاد هستند و میل به استفاده از موادِ مخدر یا آنان که جانی بالفطره به دنیا می آیند و میل به شکنجه دادن و آدمکشی دارند و و و . سخن که به اینجا می رسد صدای اعتراضِ مدافعانِ این قشرِ تقریبا کوچک از جامعه انسانی و خودِ آنان گوش دگر اندیشان درباره این قضیه را کر می کند و صدای وا مصیبتای شان به هوا می رود . این اعتراض ها مخصوصا در بحث های مجازی ایرانیان پس از اینکه تازه متوجّه می شوند فرق است بین همجنسگرایی با گرایش جنسی و عاطفی به همجنسِ خود و دانستن اینکه این روند یک معضل روحی و روانی است با پذیرشِ نقص ژنیتیکی از سوی دچار شدگان بدونِ داشتن دخالت یا تقصیری در نوع آفرینش شان ، استدلال می کنند یک همجنسگرا آسیبی به کسی وارد نمی کند ولی یک معتاد آنهم از نوع مصرف کننده موادِ مخدر و یا یک قاتل بالفطره به دیگران و جامعه آسیب وارد می آورد و وقتی می گویی چه کسی می تواند ادعا و اثبات کند که یک همجنسگرا آسیبی به جامعه چه از لحاظِ روانی و هم بیماری های جسمی و بهداشتی وارد نمی آورد سکوت می کنند یا برایت شکلکِ لبخند ، همان پوزخندِ عاقل اندر سفیه را می گذارند. آیا یک همجنسگرا با هر دلیلِ منطقی یا غیر منطقی فقط به کسی که مثلِ خودش می اندیشد و تمایل دارد گرایش پیدا می کند و نمی تواند کسی را که اصلا اینکاره نیست به این روند بکشاند و آلوده سازد و صدمات جبران ناپذیر جسمی ، روحی – روانی و شخصیّتی به او وارد آورد ؟. بی شک انسان های عادّی با افکاری مطابق با هنجارهای طبیعی دیر یا زود پس از مواجه شدن با قضیه هایی خارج از عرف و منطق دچارِ بهرانِ فکری و عقیدتی می شوند و صدماتِ جبران ناپذیری به روندِ زندگی آنان وارد می آید . آیا می شود انکار کرد که هزاران قربانی تجاوز از نوع همجنس به همجنس وجود دارد که دچارِ بیماری روحی و روانی و بحران شخصیّتی و دور یا به کل متوقف گردیدن از حرکت سمت پیشرفت سمتِ جایگاه های رفیع اجتماعی ، علمی و ورزشی و .. حتّی بیماری های جسمی حاصلِ مقاربتِ جنسی رایج میان این قشر شده اند و بدتر برخی هم دست به خودکشی پس از مورد تجاوز واقع شدن زده اند. مطالعات علمی و پزشکی هم که امروزه با پیشرفتِ تکنولوژی بسیار راحت می تواند در دسترس قرار گیرد و از سوی معتبرترین اساتیدِ دانشگاه های پزشکی جهان ارایه گشته اند با این قضیه زاویه دارند و به کل داشتنِ چنین روابطه های جنسی را رابطه های جنسی خطرناک و آلوده برمی شمرند و اگر هم نتوانند با آن به کل با وجود روندی که فرهنگ گشته و قانون برای حمایت از قشرِ مبتلا تدوین شده است مخالفت کنند و مورد انکارش قرار دهند ، داشتنِ چنین روابطی را طی رعایت کردن الزامی مقدّماتی خاص کم اشکال تر می بینند و توصیه می کنند. به راستی جامعه بشری دارد به کدام سمت می رود ، به تازگی هم حق داشتنِ فرزند به همجنسگرایان داده شده و کاندید شدن برای سیاست گذاری های کلانِ کشوری برای دگرباشان بدونِ اشکال و حتّی فیگوری در راستای متمدّن تر نشان دادنِ خود و آنان توانسته اند چند قدم پیشتر بروند و دامنه فعّالیّت خود را گسترش دهند. به راستی فرزندانی که دست آوردهای علمی و روانشاسی داشتن مادر با جنسیّت مشخّص و پدر با جنسیّت مشخص را برای شکل گیری درستِ شخصیّت کودک انسان و بسترهای تربیتی او الزامی می دانند و هر یک دلایل قانع کننده خود را دارند به چه موجودی در آینده بدل می شوند. یا سیاست مداری با افکارِ همجنسگرایی آیا امکانات و بسترهای بیشتری برای تبلیغ و ترویج آنچه خود می پسندد و به آن باور دارد را در جامعه فراهم نمی سازد و الگویی نمی شود به شوندِ آنان که همواره به شکلی وسواسی و بیمارگونه دوست دارند به هر قیمت متفاوت ظاهر شوند ؟ اینها پرسش هایی تکان دهنده است که متاسفانه باید منتظر شد آینده به آن پاسخ دهد ، امّا ممکن است راهِ برگشتی پس از رسیدن به بن بست های فرهنگی و برخورد با چالش های بزرگ در جامعه انسانی وجود نداشته باشد. به راستی جامعه انسانی به کدامین سمت می رود ، و حق با کیست ؟ پایان
|