شعرناب

کمک کنید

کمک کنید
با سلام خدمت دوستان عزیز
امروز از خودم از مردمم از خدا از خیلی ها خجالت کشیدم امروز همراه بغض اسمان جوشیدم و باریدم.
خیلی اتفاقی دنبال وسیله ای میگشتم در دیوار واژه کمک را که تایپ کردم یک به یک اگهی ها را خواندم یکی پس از دیگری خرد شدم شکستم مردم.و ای کاش میمردم و اینها را نمیدیدم.مردی که در خرجش مانده .مردی که از کار افتاده شده .و البته بودند ادمهایی که کمک میکردند ولی خیلی زیر پوستی بعضی شان مشخص بود مزاحمند دنبال کمک نبودند دنبال سوژه صیغه و ...بودند دنبال بره برای دریدن بودند.دنبال زنی بودند محتاج نان که به جرم احتیاجش جسم وروحش را بدرند.واااااای بر شما وای بر انسانیت توف به غیرتتان اگر مردید و اینقدر بی شرمانه جنس میخرید و میفروشید.از خدا دلم گرفت از خدایی که میبیند و صاعقه ای نازل نمیکند تا اینها به سزای رفتارشان بسوزند و در تباهی بمیرند.دلم از خدا گرفت که دید دست محتاجی و هیچ نکرد از اسمانش محبت نبارید دلم از خدا گرفت که زنی را خلق کرد تا یک روزی یک مردی (گرگی)پیدا بشود و چون مرد است حق داشته باشد هر کاری بکند ته تهش میگذارد میرود پیش دیگری اخر اخرش زن میماند و تنی آلوده و روحی از بین رفته.خداجان راستی نگفتی جرممان چه بود که در این مملکت خراب شده شدیم زن.شدیم دختر.شدیم بانو.دنیایت مال همان از ما بهتران نخواستیم.بیا و ما را همین جور که هستیم به درگاهت بخوان.خداجان کمی محبت کمی مهربانی رأفتت چه شد.رحمتت چه شد؟ چه شد که دیدی و هیچ نگفتی ؟چه شد صدای یتیم عرشت را نلرزاند؟چه شد آه مظلوم جهانت را نسوزاند.چه شد خدایا؟
چه شد آن همه آیه ی مهربانی و دوستی؟چه شد آن همه وعده ی نیکی و زیبایی؟چه شد؟


2