شعرناب

دنیا جای عجیبی است

( پس از ساعت ملاقات ) عنوان بخشی است از مجموعه شعر ( پرانتزهای شکسته ) اثر حمیدرضا شکارسری. لازم به یادآروری است که ایشان مشهورترین و پرکارترین داور جشنواره های ادبی به ویژه در عرصه ی شعر مدرن، می باشند.
۱- ساعت ملاقات
تمام شده
و ساعت کار مسکن ها
شروع
۲-ساعت ملاقات
تمام شده
و گریه
از تختی به تخت بعد
سرایت می کند
۳-ساعت ملاقات
تمام شده
و تنها تجویز پزشکان فعلن
دستمال کاغذی ست
۹- ساعت ملاقات
تمام شده
لباس پرستاری که پیش از این
سفید بود مثل برف
ناگهان سپید است مثل کفن ...
( سه نقطه از خود شعر است )
۱۰-ساعت ملاقات
تمام شده
و هیچ دزدی سراغ این همه کمپوت
نخواهد آمد
۱۱- ساعت ملاقات
تمام شده
بعضی تخت ها تنها می شوند
بعضی تخت ها تنهاتر
۱۲-ساعت ملاقات
تمام شده
تخت خوشبخت ترین بیماران
خالی ست...
( سه نقطه از خود شعر است )
۱۳- ساعت ملاقات
تمام شده
ناگهان
ساعت ها بر دیوارها
به کما می روند
از سیزده اثر در این بخش، همان طور که ملاحظه می شود هشت اثر ذکر شد. جا دارد که برای احترام به خود و برای این که احساس نکنیم طبق عادت مرسوم فقط به صرف وقت گذرانی در حوزه ای از فرهنگ سرک می کشیم و می گذریم، کمی زمینه ی پیشروی خود و ادبیات را جدی بگیریم و منصفانه از خود بپرسیم در سطرهای مذکور، چه چیز ارزشمندی وجود دارد؟! کدام توانایی که از حیطه ی انسان معمولی و تازه کار بیرون باشد در این سطرها خودنمایی می کند؟!
چنانچه می دانیم نقطه ضعف کوشایان عرصه نقد و شعر ( یعنی افرادی که سابقه ی طولانی در سرودن شعر دارند و همزمان بررسی عوامل مختلف کمی و کیفی موثر در بیان شاعرانه را نیز تفحص می کنند ) این است که معمولا به تکنیک زدگی و دور شدن بیش از حد از سادگی ابتدایی شعر، دچار می شوند. البته همان طور که می دانیم این مسئله ای نیست که چندان گریزی از آن وجود داشته باشد. هر کوشش پی گیرانه ای، بازتابی در ذهن و جسم می گذارد ک لزوما همیشه مثبت نیست. با این وصف، عجیب که حتی مطالعه و سوادی که اغلب به شاعر سطرهای پیشین نسبت داده می شود نیز کوچک ترین تاثیری در سهل انگارانه و ابتدایی بودن کارهای ایشان نگذاشته است. شاید این مورد می تواند در جای خود موضوع خوبی برای بررسی روانشناسانه ی ذهنیت ناقدان ادبی داشته باشد. اما نکته ای که از دید ادبی اهمیت دارد این است که چگونه ممکن است آن همه واکاوی و دقت در شناخت ظرایف شعری هیچ تغییری در زبان ابتدایی یکی از فعال ترین و مشهورترین چهره های داروی معاصر ایجاد نکرده باشد؟! این تاکید بیش از حد بر ساده نمایی متن تا مرز بیان کاملا عادی، برای چیست؟! آیا واقعا خوانده ها و خوانده ها و تمرین و تکرارها و جستجوهایی در کار بوده است و این پدیده محصول نوعی روستایی نمایی تعمدی است؟! اگر چنین است باید از خود پرسید این روستایی نمایی سخاوتمندانه، کدام بخش یا مرحله یا سبک یا مکتب یا تکنیک یا ... از ادبیات جدی محسوب می شود؟!


1