شعرناب

بیست

بسمه تعالی
وقتی 6 سالم بودم ووارد مدرسه شدم اولین حروف الف بود وب که اولین کلمه را ساختیم (اب) وچیزی نگذشته بود که انگشتان دستمان به کمکمان امدند !یک دو سه ....تا ده نشمرده بودیم که عاشق بیست شدیم دیگر همه زندگیمان شده بود بیست به همه انهایی که بیست می گرفتند با غیظ وکمی هم حسودی کودکانه نگاه می کردیم.
سالهای دوم وسوم که کارت افرین های مختلف امدندوهمه تلاش وهمه افتخارمان شده بودجمع اوری کارت یک افرین وده افرین وصدافرین بازهم عطش بیست دست ازسرمان برنداشت وهمه چیز دربیست خلاصه میشدبعدها که سیستم نمره دهی در دانشگاه شد باز هم بااعدادخودمان خوب وبد وضعیف وقوی را میسنجیدیم واین شدکه بزرگ شدیم وبزرگتر........
بعدها که پروژه دادیم وتحقیق وپایان نامه ورفتیم دنبال تقدس اعدادوجایگاه اعدادوریاضی ونقش ان درجوامع بشری عدد هفت سالها ذهن مان را پرکرد هفت شهرعشق-هفت اسمان-هفت خوان رستم -هفت سین- هفته وبعدهم نوبت نحسی عدد سیزده بود وبزرگی عدد هزاروجایگاه صد درفرهنگ وادبیات فارسی که هی رفتیم وگشتیم وگشتیم وسرگشته بازامدیم
وامروزهنوزهم عدد بیست طعم ابنبات چوبی رامی دهدکه مادربزرگ ازگوشه چارقدسفیدش به من میدادومی گفت منیجه بیا این دسته گل مامان باز بیست اورده برام. (منیژه اسم مامانم بودکه مادربزرگ اورااینگونه صدامیکردوورقه املاء من رابه طرف اش میگرفت ولپ های من راوقتی می بوسید خیس خیس می کرد) . اه مادربزرگ ...این شاگرد مدرسه سالهاست با طعم ابنبات چوبی های شما بیست رامیشناسد وامروز کارنامه اش بضاعت انهمه نمره های ابی وسفیدوسبزرا ندارد تنها نمره بیست کارنامه اش درس عاشقی است که به اواموختی دوست بدارد بی هیچ چشمداشتی تاطعم دوست داشته شدن را نیزهمچون طعم بیست . ساعتهاوروزهاوسالها مزمزه کند....
کارنامه ام تقدیم توباد.


4