شعرناب

بی تفاوتی ، سرطانِ افتخار و پویایی.

افولِ افتخار و زوالِ پویاییِ یک ملّت وقتی رقم می خورد که فرهنگ کنجکاوی ، پویش ، پرسشگری ، خردگرایی و اظهارِ وجود در آن کمرنگ شده و اعضاءِ آن به مصرف گراییِ محض و همه جانبه روی آورند.
بی تردید چنین ملّتی همواره مستعدِ ظلم ، استعمار ، استبداد و استثمار شدن و ابزاری می گردند در دستِ سیاست گذارانِ خودکامه یِ داخلی و خارجی تا آنچه را می پسندند و تشخیص می دهند به خُردِ آنان داده و خط و مشیِ زندگی شان را مطابق با مقاصدِ خود تبیین و تعیین سازند.
چنین ملّتی ابزاری می گردند در دستِ سیاست گذارانِ خودکامه یِ داخلی و خارجی تا الگوهایِ مشخّصی را در رشته هایِ مختلف و خوراک معیّنی را برایِ اندیشه و ذهنیّت شان در جهتِ حفظِ منافعِ سلطه گرانه خود با شبکه هایِ تأثیر گذاریِ قوی و فرمول هایِ تار عنکبوتی و سیستمِ تبلیغاتی مسحور کننده و بسیار قدرتمند معرّفی و ترسیم نمایند.
باور و فرهنگِ غلط نسل به نسل همانندِ مرضی مسری و یا نقصی ژنیتیکی منتقل شده و همواره دامن گیرِ جامعه خواهد بود و تا از پای درآوردنِ و انقراض و تجزیه و از هم پاشیدگیِ یک ملّت با هر پشتوانه یِ فرهنگی و تاریخی در صورتِ درمان نشدن پیش خواهد رفت.
یک فرهنگ و باور هر چه قدر هم مضر و در معنا زشت و مخرّب باشد به مرورِ زمان مثلِ هر چیز دیگرِ دنیا برایِ انسان مطابق با خصلتِ ذاتی و مشخّصاتِ غریزی و بنیادی ئی که دارد بر اثرِ تکرار در دیدن و شنیدن و در کل مواجه شدن عادّی شده و جزیی از زندگیِ او را به خود اختصاص می دهد و آدمی پس از مدّتی به صورتِ خودکار آن را به عنوانِ بخشی از روندِ طبیعی پذیرفته و بی هیچ تأمل و درنگی موردِ استفاده قرار می دهد.
شیوعِ بیماریِ راحت طلبی و بی حوصلگی و عدمِ مسئولیّت پذیری در قبالِ وظایفِ شخصی و نیز سرنوشتِ نسلِ ملّی عاملِ بسیاری از معضلات و دردهایِ محلکی است که هر یک به اندازه یِ خود و در حوضه هایی مختلف موجبِ بی مصرفی ، بی خاصیّتی و ناکارآمدی و اضمحلالِ تدریجیِ یک جامعه می گردد.
بنابر آنچه قابلِ دید و مشاهده است وقتی بچّه یِ خوب و الگو در یک خانواده کسی است که هر چه بیشتر از هر لحاظ مطیع و بی زبان بوده و چشم گفتن بدونِ هیچ تأمل و پرسش و اعتراضی به عنوانِ یک خصیصه یِ اخلاقیِ پسندیده به او با زور و ارعاب آموزش داده شده و حرکت در مسیری که به او دیکته می شود امتیاز و برجستگیش محسوب می گردد و بسته هایِ تشویقی جهتِ چنین رویکردی برایش در نظر گرفته می شود و در میان اجتماعات و دوره هایِ فامیلی موردِ تقدیر قرار می گیرد در واقعِ بسترِ لازم فراهم می آید تا سیکلی مشخّص از رکود و افولِ رشد و شکوفایی و نوآوری و ابتکارِ عمل و پویایی در یک انسان رقم بخورد.(البتّه استثنا همواره وجود دارد و آنهم زمانی موردی مستثنی می گردد که شرایطی خاص و بستری مساعد و محیطی فوق العاده و قانع کننده پدید آید و جهت را عوض کرده و فرمول را تغییر دهد.)
وقتی نمره یِ ساکت ترین ، بی تحرّک ترین شاگرد و آنکه درست طبقِ قاعده یِ مشخّص درس خوانده و مو به مو تکلیف را پس می دهد و حرف به حرفِ آنچه در کتاب آمده است را از بر می کند و طوطی وار از حفظ تکرارش می کند و هیچ پرسشی ندارد بیست است و هیچگاه اجازه داده نمی شود به فکرش خطور کند بیشتر از دایره یِ موجود و حوضه یِ مشخّص بپرسد ، بیاندیشد و بخواهد و بداند و نیز درباره یِ خوانده ها و شنیده ها پویش و تفحص کند ریشه هایِ مصرف گراییِ محض هر چه بیشتر در اعماقِ وجودِ یک ملّت نفوذ کرده و به سیطره اش ادامه داده و عزّت و افتخارِ آن را مکیده و سویِ خشکی و بی حاصلی هدایتش می سازد.
وقتی قابلیّت انتخاب کردنِ درست در کانونِ یک خانواده به یک کودک آموزش داده نمی شود و شهامت و اعتماد به نفسِ منطقی و اخلاقیِ او در این حوزه پرورش نمی یابد و نیز بسترِ تعامل و همگرایی از این نقطه رقم نمی خورد تردیدی نیست روندی رو به افول در زندگیِ انسان پی ریزی می گردد و روشن است در ادامه بسیار سخت خواهد بود تا بنایی که کج پا گرفته را طبقِ آنچه باید باشد بازسازی و مرمّت نمود.
آنگاه که امکانِ وجودِ جلساتی برایِ تعاملِ جمعی و همگرایی فکری و اظهارِ نظر و تجربه با مشارکتِ تمام شرکت کنندگان نبوده و تلقینِ خودسانسوری در یک جامعه شیوع می یابد ، وقتی ترس هایِ مخلف و تهدیدهایِ رنگارنگ و بازدارنده یِ برایِ ابرازِ عقیده یِ آزاد و بدونِ محدودیّت در هر حوضه ای وجود داشته باشد و اشخاص همواره در خطرِ حمله و هجمه و تعرّض و تفتیش و بازخواست و توهین و تمسخر چه از سویِ سردمدارانِ حکومتی و چه از جانبِ همدیگر قرار داشته باشند تردیدی نیست دیر یا زود شیرازه یِ یک ملّت با هر قدمت و تمدّنی از هم پاشیده و در نهایت جز سرابی عبث و واهی و ادعایی پوچ و تو خالی از آن باقی نخواهد ماند.
پایان


2