شعرناب

نقد شعر تاریک نامه تهمورث

نگاهی به شعر
تاریک نامه تهمورث
اثر : امین شجاعی
با پرسشی که شاید جمله ای معترضه ، به نظر برسد اما با اصل موضوع ، مرتبط است ، شروع می کنم .
طومار ( تومار ) به چه معنی است ؟
گذشته از تعاریفی که برای طومار ، ارائه شده است ، تعریفی که در این جا ، مَدّ نظر می باشد این است که
طومار نسخه ای است دست نویس از روی ( قسمتی از ) " شاه نامه " ، یا افسانه ها و حماسه های دیگر ، مانند سمک عیار ، به خط و انشای نقال .
بنابراین نقال ، با کمی دخل و تصرف در اثر ، به نوعی آن را بازنویسی می کند که معمولا این بازنویسی ها ، به صورت داستان های منثور هستند .
با این تعریف ، می توانیم شاعر که نگاهی آزاد به " شاه نامه " داشته را نقال و شعر که به نوعی برداشتی پراکنده و گزینشی از شاه نامه است را بازنویسی ( یا به تعبیر درست تر بازنمایی یا باز تولید ) یا همان طومار ( البته ناپیچیده ) نامید .
حال مضمون طومار ( شعر ) و نوع روایت ( شیوه ی گزینشی نقالی ) را مورد بررسی قرار می دهیم .
پیش از بیان هر نکته ای لازم است گفته شود که به جهت لحاظ کردن مبحث پُست مدرن در این مقاله ، ضروری است همزمان با بررسی اثر ، ویژگی هایی که اثر پُست مدرن با آن ها شناخته می شود را هم بیان نمایم .
شعر ، ساختاری دراماتیک و لحنی روایی دارد .
همان طور که در پی نوشت آمده ، در این اثر ، از چند داستان شاه نامه استفاده شده است و چنان که مشخص است این داستان ها ، بسته به " ارتباط مضمونی " و " کارکرد مفهومی " شان با کلیت اثر ، برای پی ریزی ساختار داستانی از پیش طراحی شده ، گزینش شده اند . داستانی که روایت آن ، زبان ولحن خاص خودش را می طلبد .
نحوه ی کاربرد زبان ، ارتباط زیبایی شناختی و همچنین ساختار آن ، نوع زبان اثر را در ارتباط با کلیت مضمونی آن ، تعیین می کند . در این میان، شاعر با بهره گیری از زبان یا لحن حماسی ، که زبان شعر و همخوان با لحن الگوی اصلی یعنی شاه نامه است ، قابلیت های خاص در استفاده از نحو کلام ، لحن متناسب با فضای اثر و حس حماسی ، را به درستی به اجرا می گذارد .
شعر از ساختار مناسبی برخوردار و ارتباط عناصر تشکیل دهنده ی اثر ، ارتباطی نظام یافته است که همین برآیند ارتباط سازمان یافته و انسجام درست بین عناصر ، به شعر ساختاری مستحکم داده است.
در این جا ، برای آشنایی با " تهمورث " ، که در این شعر ، اگر نه شخصیت محوری ، به نحوی شخصیتی پُر رنگ تر از دیگر شخصیت های اثر است ، به سراغ شاه نامه می رویم .
جهاندار طهمورث بافرین
بیامد کمربسته جنگ و کین
یکایک بیاراست با دیو چنگ
نبد جنگ شان را فراوان درنگ
ازیشان دو بهره به افسون ببست
دگرشان به گرز گران کرد پست
کشیدندشان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زینهار
که ما را مکش تا یکی نو هنر
بیاموزی از ما کت آید به بر
کی ِ نامور دادشان زینهار
بدان تا نهانی کنند آشکار
چو آزاد گشتند از بند او
بجستند ناچار پیوند او
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه سغدی چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونه ای کان همی بشنوی
جهاندار سی سال از این بیشتر
چه گونه پدید آوریدی هنر
برفت و سرآمد بر او روزگار
همه رنج او ماند از او یادگار
صرف نظر از مباحثی که در حوصله ی این مقال نمی گنجد ، این قسمت از شاه نامه ، روایتی کوتاه جهت رسیدن به شناختی کُلی از شخصیت تهمورث به دست می دهد که برای بررسی کلی اثر کافی به نظر می رسد . ( چنان که مشخص است تهمورث – از پادشاهان پیشدادی – دیوان را اسیر نمود و آن ها به پادشاه پیشنهاد دادند که در عوض آزادی خود به تهمورث نبشتن یا همان نوشتن بیاموزند ) .
این قسمت از شعر
" اگر این فرنودیست
برای پشتیبانی تهمورث زمانه
بی هیچ ... "
ضرورت اندیشیدن به " تهمورث زمانه " را به مخاطب ، گوشزد می کند .
اگر تهمورث ( داستان تهمورت ) را محوریت اثر یا یک درخت تصور نماییم ، در مورد مبحث تکثرگرایی در اثر پست مدرن و به عنوان نمونه ی خاص ، شعر ِ " تاریک نامه ی تهمورث " ، می توانیم این طور بگوییم که به این درخت ( مضمون اصلی اثر ) داستان های خلاصه شده ی دیگر ِ شاه نامه ، پیوند یا قلمه زده شده و به این صورت شاخه های ( داستانی ) درخت (اثر ) متکثر شده است . استفاده از استعاره ی " پیوند یا قلمه زدن " در این جا ، گذشته از این که تداعی معنی تکثیر و تکثر را در خود دارد معنای یک اثر کُلاژ را هم به ذهن متبادر می کند ، یعنی اثری ساخته شده از قطعاتی ناهمجنس و ناهمخوان که با هم سنخیتی ندارند ، مانند تصویری که از کنار هم گذاری قطعاتی همچون پارچه ، چوب ، کاغذ و مواردی دیگر شکل گرفته باشد ، پس آثار پست مدرن ، تکه هایی هستند که کنار یکدیگر قرار گرفته اند نه این که مانند آثار کلاسیک ، عناصری باشند که در هم تنیده شده باشند .
نکته ی مهم این که :
در آثار کلاسیک و حتی مدرن ، داستان هایی که به داستان یا مضمون اصلی افزوده می شوند داستان هایی فرعی ای هستند که در راستای مفهوم کُلّی ِ اثر و در واقع " پود" هایی هستند که در " تار " یا مضمون اصلی تنیده می شوند تا اثر انسجام و پیوستگی بیش تری پیدا کند . تفاوت های داستان های غیر اصلی کلاسیک و غیر اصلی پُست مدرن ، این است که داستان های غیر اصلی کلاسیک ، داستان های فرعی و مکملی هستند که استقلال مضمونی ندارند و برای اثر بخشی و برجسته شدن بیش تر داستان یا مضمون اصلی به کار گرفته و نهایتا در آن حل و محو می شوند ، اما داستان های غیر اصلی ِ آثار پُست مدرن ، نه تنها داستان هایی فرعی و مکمل نیستند بلکه استقلال مضمونی خود را دارند و باز نه تنها در نهایت ، در مضمون اصلی مستحیل نمی شوند بلکه به علت مرکز گریزی یا تک مرکزی نبودن اثر ، به عنوان یکی از چند مرکز مضمونی اثر ، کارکرد و تاثیر خاص خود را دارند .
از جهتی دیگر ، در این شعر ، کیفیت داستان های دیگر تقریبا به اندازه ی کیفیت داستان تهمورث و تفاوت کیفی شان اندک است ، می شود این طور گفت که داستان های دیگر ، داستان هایی کمیتی که صرفا برای حجم دادن به اثر ، از آن ها استفاده می شوند نیستند . این نکته درست است که آن ها از دو طیف متفاوت هستند اما به لحاظ کیفی ، ارزش های نسبتا مشابه ای دارند .
حدود جغرافیای مفهومی داستان ( داستانک ) های اثر، حدودی نسبتا برابر و گستردگی فضای آن ها نیز گستردگی هایی نسبتا نزدیک به یکدیگر است .
طبق موارد برشمرده شده ، حال می توانیم این طور نتیجه بگیریم که این اثر ، تکثر مضمونی دارد و به تعبیر درست تر ، داستان غیر اصلی ندارد بلکه چند داستان اصلی ( محوری ) دارد که طبیعی است کارکرد مفهومی یا اثربخشی زیبایی شناختی و مولفه های دیگر آن ها با یکدیگر دقیقا هم تراز و هم ارزش نباشد .
حال ببینیم داستان هایی که از آن ها صحبت شده است به چه صورت به هم پیوند خورده و در ادامه ی یکدیگر آمده اند .
برای بررسی این مورد لازم است ابتدا با اصطلاح " مچ کات " در سینما آشنا شنویم .
اگر دو یا چند پلان ( در این جا ، داستان ) یک حرکت ( در این جا ، مفهوم ) را تصویر کنند و انتهای پلان ( داستان ) اول ، با ابتدای پلان ( داستان ) دوم ، دارای فصل حرکتی ( نقطه مفهومی ) مشترکی باشند ، به آن " مچ کات " یا برش هماهنگ می گویند .
به این صورت ، ضمن این که داستان ها ، در ادامه ی مفهومی یکدیگر ، کنار هم گذاری می شوند ، استقلال و ساختار خاص خود را هم حفظ می کنند که علت آن ، عدم درهم تنیدگی مفهومی و به موازت هم حرکت کردن داستان هاست .
اگر هر داستان یا اپیزود اثر را یک مرحله در نظر بگیریم ، شعر در روند تکاملی خود ، در گذر از هر مرحله ، به مرحله ی بعد ، پوست اندازی می کند و با همان خط ثابت فکری نخست اما با فرمی متفاوت ( تازه تر ) به حرکت خود ادامه می دهد تا پس از فرآیندی مدوّر ، به جای پایان به آغاز خود برسد به شکلی که مخاطب ، این طور تصور کند که شاعر همان " سیزیف " است که در روندی مدام ، چرخه ای باطل را تجربه می نماید .
نوع روایت ِ این اثر ، روایت گسسته است . همان طور که گفته شد نداشتن تداوم خطی داستانی و مستقل بودن هر داستان ( داستانک ) ، موجب شده که داستان های اپیزودیک اثر ، ضمن حفظ استقلال مضمونی خاص خود با کلیت اثر هم اشتراک مضمونی داشته باشند . مفاهیم آثاری که به این شکل روایت می شوند ( آثار پست مدرن ) نه تنها با درک صریح ( و سریع )، دریافت نمی شوند بلکه با درک تدریجی هم سخت دریافت می شوند ، به این دلیل که این نوع روایت ها ، یا حلقه ی پیوندی و ارتباطی – لینک - ندارند و یا این که حلقه های ارتباطی آن ها ، بسیار محو و کم رنگ هستند . ضمنا در مواردی هم آفرینده ی اثر ، با کُد گذاری ها – گاهی کُد گذاری مضاعف - عامدانه روند درک و دریافت مخاطب را به تاخیر می اندازد .
در روایت کلاسیک ، وضوح پیرنگ زیاد است و در آن تلاش می شود که حقیقت ( مضامین و مفاهیم ) ، شکلی کامل و به دور از ابهام داشته باشد ، اما در روایت معاصرتر ( پست مدرن ) ، پیرنگ حضورو تاثیری محو دارد و تصویری که از حقیقت ارائه می شود مفهومی نسبی است که بر ابهام معنایی اثر می افزاید ، به خصوص وقتی که کُد گذاری های ابهام برانگیز اثر را نیز به این موارد اضافه نماییم .
در مورد مبحث ابهام ، به موردی از شعر – به عنوان مورد مصداقی – نگاه می اندازیم .
بند اول ، سطر سوم شعر
" و ترس گنگ شدن بار واژگان
در این سراشیبی اندیشه
آزارم میدهد "
ترس گنگ شدن بار ِ واژگان در واقع همان مفهوم " ابهام " است .
همان طور که شاعر در پی نوشت اثر اشاره کرده و پیش تر هم به آن اشاره شده است ، شعر " تاریک نامه تهمورث " از چند داستان تشکیل یا به عبارت درست تر " کنار هم گذاری " شده است .
این نوع کنار هم گذاری یا شیوه ی تدوینی ، از الگوی کلاسیک تداومی و پیوسته پیروی نمی کند چون روایتی غیر تداومی و گسسته دارد ، این گسست به صورتی است که می توان جای داستان های شاه نامه در شعر تاریک نامه تهمورث را با یک دیگر عوض کرد و به نتیجه ای مشابه رسید چرا که اثر ، نه تداوم روایت دارد ، نه از قوانین علت و معلولی پیروی می کند ( که در واقع در حوزه ی شعر ، تا حدود زیادی مرسوم است) . اگر هم اثر در مواردی پیرنگ دارد ، آن موارد خُرده پیرنگ هایی هستند که هر کدام می توانند به شکل مستقل ، مرکزیت مفهومی اثر باشند ، همان طور که همزمان هیچ کدام هم نمی توانند مرکزیت اثر باشند .
پیش از این اشاره شد که این شعر روایی است و شکل داستان پردازانه دارد ، به این دلیل آن را از وجه دراماتیک مورد بررسی قرار می دهیم .
شعر با نقطه عطفی به دوقسمت تقسیم می شود . آن جا که شاعر ( راوی – نقال ) قهوه نوشان ِ شنونده ی نقالی را مورد خطاب قرار می دهد و می گوید :
" آه ... ای
شاهنامه نیوشان قهوه نوش ...
از اندوه من چه می دانید ؟ "
مورد دیگری که در شعر ، مصداق بارز " گریز زدن به صحرای کربلاست "
جایی است که شاعر می سراید "
" کیست مرا یاری دهد "
این موارد در شعر ، همچون نمایش های اپیک ( حماسی ) ، کارکردی آشنایی زداینده دارند و دقیقا در بزنگاهی که مخاطب ، با اثر ، در حال همذات پنداری کامل است این آشنایی زدایی اتفاق می افتد . یه عبارت دیگر شاعر با استفاده از این تکنیک ، فرآیند همذات پنداری و روند درگیری حسی مخاطب با اثر را قطع کرده و او را به تفکر یا درگیری عقلانی با اثر ، دعوت می نماید .
در شاه نامه کشمکش و تقابل ، در مضمون ، در روابط بین فردی و گروهی ( شخصیت ها ) ، در فضا ، در ضرباهنگ و موارد دیگر ، به چشم می خورد . در این اثر ، تقابلی که میان شخصیت ها و باورهایشان – طبق مرجع شعر - وجود دارد همگی تحت تاثیر تقابل شاعر و یار او هستند . شعر به شکل مدوّر از
" چه سخت می نویسم م
چه ساده میخوانی ام ... "
شروع می شود و پس از بازنمایی یا بازتولید چند تقابل شاه نامه ای ، باز می گردد به
" چه سخت می نویسم و
چه ساده میخوانی ام ...
وجه ایهامی " چه ساده میخوانی ام ... " هم هوشمندانه است .
هم در معنای
چه قدر ساده ( بی تفاوت ) مرا ( شعر مرا ) که سخت ( با رنج ) نوشته شده است می خوانی .
و هم در معنای
چه قدر مرا ( شعر مرا ) ساده می انگاری ( فرض می کنی )
مورد ارزشمند دیگری که در شعر وجود دارد و از صنایع بدیع لفظی است " هم حروفی " یا " واج آرایی " است .
که با ایجاد انگیزش آوایی ، موسیقی کلام را در این اثر ، افزایش داده است .
به عنوان نمونه تکرار حرف " س " در این قسمت از شعر
" سوگ سیاوش تنها سندیست
برای کیاست کیخسرو ... "
این هم حروفی ، با شدت بیش تر و کم تر ، در بندهای دیگر شعر هم به چشم می خورد که با توجه به لطمه ندیدن مفهوم و ادامه ی درست روند شکل گیری اثر ، حرکتی ستودنی و قابل تامل است .
نکته ی قابل توجه دیگر این است که اثر هم در فاز طراحی و هم در فاز اجرایی ، به ذهنیت صاحب اثر ( شاعر ) تا جایی که امکان دارد نزدیک و در راستای خواسته های اوست . این نوع آثار به علت سیال بودن شان ، نه قابل طراحی هندسی و محاسبه شده هستند و به همین دلیل ، نه در شکل اجرایی ، شکل قالب های از پیش طراحی شده را به خود می پذیرند ، پس وقتی شاعر ، می تواند اثری سیال بیافریند که از فضای شعر بیرون نزند یعنی آن اثر ، در مینی مالیستی ترین شکل خود است . ( یعنی شاعرصرفا داستان هایی از جهان ِ شاه نامه را که فقط برای آفرینش جهان ِ شعر " تاریک نامه تهمورث " ضروری هستند ، مورد استفاده قرار داده است . ) در واقع اثر ، نه آن قدر کمبود دارد که شعر دچار خلاء شود و نه آن چنان زیاد است که اثر ، دچار زیاده گویی شود .
آفرینش اثر سیال ، از عهده ی هر شخصی ساخته نسیت ، چرا که عناصر و اجزاء تشکیل دهنده ی چنین آثاری در شرایط بی وزنی نفس می کشند و آفریننده ی این نوع آثار ، به خوبی می داند که آن ها بیش تر از آن که به کنترل شدن نیاز داشته باشند نباز به کنترل نشدن ( عدم دخالت سیستماتیک ) دارند .
آن جا که آگاه بودن تاوان دارد و آگاهانه نوشتن ( نبشتن ) به معنای پذیرفتن تاوانی بسیار بیش از آن است ، " تهمورث زمانه " بودن ( حتی از نوع دیوبندش ) به نگارش " تاریک نامه " ای می انجامد که هفت داستان آن ، مخاطب را به یاد " هفت خوان " می اندازد ، هفت خوانی که سخت نوشته می شود و ساده خوانده می شود .
پ. ن :
شیوه ی نگارش این متن ، متناسب با شیوه ی نگارش شعر بوده است


1