شعرناب

تسلیت حادثه دردناک دانشگاه آزاد علوم و تحقیقات

بند بند وجودم شده از درد حزین
ای خدا نیست دگر قلب مرا صبر عجین
چشم من خونشده از دیدن خون
دل من شب شده از جام جنون
یاران و دوستان، آن جوانان خندان
راه دانش بگرفتند که نگردند حیران
روزگار اما چه کرد، عمرشان غارت بکرد
به چه چیزی تو بگو، باز زود عادتبکرد
ظهر بودو روز وسط، هفته هم حتی وسط
راه دانشگاه وسط، خنده ها بر لب وسط
عشق بود و ذوق بود، چشمشان پر شوق بود
نا گهان اما چه شد! در مسیر زندگی
ترمزی گویا برید، قلب دانشگاه درید
ماهرویان جوان،پر زدند در این میان
جان و دل آتش گرفت از قصور مجریان
تسلیت تسلیت تسلیت....
((خانه ی امن علوم دادقلبم را جنون،
حال می بینی مرا؟ گشته امراوی خون،
وای بر آنها که سهل انگاشتند،
حفظ جان این جوانان را ز یاد برداشتند))


1