مخزن الاسرار... بنام خدا دل را جایگاهیست ز اسرار نهان برون نشود روزی الا به بیان گویند مگو سر خویش به دگری... گر شد برون، نماند مُهر سری اسرار را درون قلب نهفته است، هر آنچه میل به بازگو نمودن نمایی ارزش و عنوان آن را از بین خواهی برد... چرا که سر را گرت سر باشد، نه شاید بازگو نمایی همي بازگو هر چه شد در کلام، ماند دل را بی امان هر آنچه را در بازگو نمودن اسرار قلب خود اصرار نمودی، قلب تو را بسی هوشدار بود در خطر... گویند مگو با رفیق نفس عمل گرت شد کیمیا، محروم نماید تو را نفس عمل بازگو نمودن هر آنچه در قلب توست نزد دگری، ممکن است تو را از آنچه كه بدست خواهی آورد محروم نماید... گهی زین به پشت و گهی پشت به زین شد مثال دل بی کمین امانش نباشد گرش باز نهادن زهر ناکسی به میزان رازدار بودن تو دگران هم رازدار خواهند بود، هر آنچه تو در نگهداری اسرار خویش کوشا باشی سر تو پایدار خواهد ماند و بلعکس هر آنچه اصرار به بازگو نمودن نمایی انتظار ثابت ماندن اسرار تو نزد دگری بسی انتظاریست واهی... خود ارج نهادی ز اسرار خویش گرت بازگو ننمایی ز خویش سر را گرت سر خواهد که ماند ز خویش مکن بازگو نزد رفیق شفیق
|