شعرناب

مثل خودمان باشیم...


عنوان مجموعه اشعار :روزهای تنهایی ات...
شاعر :سعید فلاحی
عنوان شعر اول : وقتی که کودک بودم...
وقتی که کودک بودم
خوبی مادرم بود
بوی سیگارهای زر می‌داد
و اشک‌های یکریزش
از پشت عینک ذره‌بینی
با صوت مُور(1) می‌آمیخت
وقتی که کودک بودم
آب و زمین و هوا بیشتر بود
و جیرجیرک
به همراهی قورباغه ها
شب‌ها
در متن موسیقی ماه
و لحن رود
آواز می‌خواند
وقتی که کودک بودم
لذت جنونی بود
با چوبی در دست
از سنگ تا زوزهٔ سگ پیر و رنجور
آه از دست‌های ستمکار معصوم!
وقتی که کودک بودم
زور خدا بیشتر بود!
زیر چرخ کبود...
وقتی که کودک بودم
بر پنجره‌های لبخند
در کوچه مهر
و بر لب ها شعر
و تمام دخترکان عالم را
عاشقانه آبجی میگفتم
آه!
آن روزها گربه‌های هوس
چندین فراوان نبودند.
وقتی که کودک بودم
غصه ها نبودند
دردها کم بود
درمان توی صندوقچه ی مادر بود
وقتی که کودک بودم
غم بود
اما
کم بود!.
(1) مُور: آوازی فولکلور در میان مردمان کرد و لر که در مرثیه ها و مراسم عزا و ماتم می خوانند و اکثر کلمات آن بداهه و از خود گوینده است.
عنوان شعر دوم : روزهای تنهایی ات...
[به روزهای تنهایی لیلا]
تو آب و هوا و نان من
و روشنایی خانه و کاشانه ی منی
تو ابر، باد و بارانی.
تو را دوستت دارم
آه!
ای ماه!
مرا بیشتر بیندیش!
نفس بکش مرا!
بر صورتم رنگ های سبز و سرخ و آبی بزن
و عکسم را
بر دیوار اتاقهای ذهنت بزن.
تکرار کن مرا
و با شور شگفت هفده سالگی‌ات
روزهای تنهایی ات را
شعر بگو!
آواز بخوان
در حیاط
در اتاق
مطبخ و تنهایی بزرگت!!!.
سعید فلاحی
عنوان شعر سوم : تا به تو برسم...
تا به تو برسم...
به تو معتادم
در تو افتادم!
تو افیونی مرا
تریاک است حضورت
به وقتهای خماری از نبودت
کنون آواره و کوچه گردم
بمانند سگی ولگرد
درون ظلمت های بی پایان جانش
جنون هاریی به دندان
که شاید از بی تو بودن رها شم
اسیر کوچه پس کوچه های تقدیر
به دور از تو
سراپا درد و زهرم
من هر شب!
عجب مسموم و بیمار است اینجا
هوای بی تو بودن های جانم
عجب پر درد و خمار است اینجا
تن عریان من
بی گرمای دستات
حکایت میشوم روزی برایت
من خسته
خمار دودی از بودت
افسوس
تو هنگام چای خوردن
در شب
ستاره‌ می‌شماری
و اما من
به زیر سقف آسمون بی ستاره
روزها را می‌شمارم
برای به تو رسیدن.
سعید فلاحی
نقد این شعر از : انسیه موسویان
دوست شاعر و خوش ذوق ما، آقاي سعيد فلاحي سه شعر فرستاده اند. شعر اول ايشان را كه خواندم، بي درنگ شعر « وقتي كه من بچه بودم» از شاعر معاصر اسماعيل خويي به ذهنم آمد:
وقتی که من بچه بودم،/پرواز یک بادبادک/ می‌بردت از بام ‌های سحرخیزی پلک/ تا نارنجزاران خورشید...
به ويژه اين قسمت ها:
وقتی که من بچه بودم،/ خوبی زنی بود/ که بوی سیگار می‌داد،/ و اشک های درشتش/ از پشت آن عینک ذره‌ بینی/ با صوت قرآن می‌آمیخت...
دوست شاعر ما هم با كمي تغيير اين گونه سروده است:
وقتی که کودک بودم
خوبی مادرم بود
بوی سیگارهای زر می‌داد
و اشک‌های یکریزش
از پشت عینک ذره‌بینی
با صوت مُور(1) می‌آمیخت...
تغييري كه در سطر آخر اتفاق افتاده، خيلي خوب است و چنان كه در پاورقي توضيح داده اند) مُور: آوازی فولکلور در میان مردمان کرد و لر که در مرثیه ها و مراسم عزا و ماتم می خواندند.) همين تغيير كوچك، سبب شده كه شعر به دنياي اطراف، زندگي، فرهنگ و آداب و رسوم شاعر نزديك تر و براي او ملموس تر شود.
.چنين حالتي در دنياي شعر و ادبيات بي سابقه نيست و بسيار اتفاق افتاده است. اين يك امر كاملاً طبيعي ست كه ما در طول مطالعات شعري مان، ممكن است از شعر خاصي بيشتر لذت ببريم به گونه اي كه در ذهنمان حك شود يا به آثار شاعر يا نويسنده ي به خصوصي بيشتر علاقه مند باشيم و ناخوداگاه هنگام سرودن از آن ها تأثير بپذيريم يا از آن تقليد كنيم. محمود درويش، شاعر تواناي فلسطيني در اين مورد سخن خوبي دارد. او مي گويد:
«به اعتقاد من هيچ متن شخصي كه منحصر به يك شاعر باشد وجود ندارد. هر شاعري ويژگي ها و نشانه هاي همه ي شاعراني را كه خوانده است با خود دارد. بدون اين كه نشانه هاي خودش را پنهان كند. مانند نوه اي كه تمام نشانه هاي پدربزرگش را با حفظ نشانه هاي خاص خودش با خود دارد...» با همه ي اين ها بايد بكوشيم با جهت دادن به مطالعاتمان، هدفمند كردن آن و مطالعه ي متنوع از شاعران و نويسندگان متعدد و گوناگون اين تأثيرپذيري و تقليد را به حداقل برسانيم. بكوشيم كه در هنگام سرودن، خودمان باشيم. فكر واحساس خود را با زبان و بيان خودمان بنويسيم تا كم كم و به مرور زمان، سبك و شيوه ي شخصي خود را پيدا كنيم. البته كه اين كار، بسيار دشوار و نيازمند تمرين، ممارست، حوصله و مطالعه ي فاوان است. اما محال نيست.
در شعرهاي آقاي فلاحي سطرح هاي زيبا و اميدواركننده اي مي خوانيم. مطمئناً كسي كه مي تواند چنين تصويرهاي شاعرانه ي زيبايي خلق كند، نيازي به تقليد از ديگر شاعران ندارد و بايد خيلي زود اين مرحله را پشت سربگذارد.
نكته ي ديگر درباره ي شعرهاي دوست خوبمان نوسان ميان شعر نيمايي و سپيد است. مشخص نيست شاعر قصد سرودن شعر نيمايي نداشته و نتوانسته وزن را رعايت كند يا اينكه از ابتدا قصد سرودن شعر سپيد داشته اما برخي سطرها، تصادفاً موزون از كار در آمده اند؟ بهتر است ابتدا شاعر تكليف خود را با قالب شعر مشخص كند. چنان كه مي دانيم در قالب نيمايي وزن عروضي رعايت مي شود اما مصراع ها مي توانند كوتاه و بلند شوند و نيازي نيست يكسان باشند. اما در قالب سپيد، چيزي به نام وزن عروضي وجود ندارد با اين حال شعر از نوعي موسيقي دروني و معنايي برخوردار است كه آن را از نثر متمايز مي كند.
براي اين دوست خوش ذوقمان آرزوي پويايي و شكوفايي بيشتر داريم و منتظر سروده هاي تازه اش هستيم.
منتقد : انسیه موسویان
متولد اول مرداد 1355 در مشهد كارشناس زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه فردوسي مشهد كارشناس ارشد زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه علامه طباطبائي شاغل در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با سمت کارشناس مسئول ادبیات کودکان و نوجوانان از سال 1374 تا کنون


1