شعرناب

اسباب گناه


از روز اولی که خدا ننگ زندگی
بر روح پاک وبی خط و آلایشم نهاد
دیدن برای چشم ،شنیدن برای گوش
اسباب غوطه ور شدن به گناهان من شدند.
اما گناه چه بود و خطا کدام؟
وقتی که راه خوب بودن من زشت دیدن است
و قتی که تک ستاره من کنج آسمان
با دیدن دوچشم حریصم شهاب شد!
دیدن گناه نیست؟ نباید دو دیده بست؟
وقتی که شهر پر ز خیانت به دیگریست
وقتی که دست های عمل سخت مانده اند
در این سیاه کوچه و بازار زندگی
وقتی که جای عشق رسیده به سلطنت
حرف دروغ و حقه و نیرنگ بندگی
با گوش خود شنیدن این ها گناه نیست؟
وقتی که شاخ شیطنت نخل حرص و آز
دست نیاز سوی هوس می کند دراز
آنگه که وحی رفته دو روزی به خواب ناز
تبّت یدا ابی لهبٍ نیست کار ساز
دیدن گناه نیست؟ نباید دو دیده بست؟
وقتی که غنچه های لب مردمان ما
در گفته های تهمت و نیرنگ گشته زرد
وقتی شکسته هیبت سنگین ((آسمان))
با یک صدای دهشت و اندوهناک رعد
با گوش خود شنیدن این ها گناه نیست؟
وقتی جواب پاکی و ایمان به جز خداست
و قتی که چشم عاشق شیدا به صد نگاست
و قتی نگاه ناز کبوتربه بازهاست
دیدن گناه نیست؟ نباید دو دیده بست؟
آری،باید دو دیده بست و بر گوش پنبه کرد!
باید برای درک گناهم دهی تو گوش!
این هم گناه کرده تو گشت نازنین!


1